Tuesday, July 22, 2008

كمپینی برای دفاع از “آرام رشید” نویسنده کتاب “جهالت اسلام در دنیای امروز”

ما به عنوان جمعی از روشنفکران، نویسندگان و محققان و دوستداران لیبرالیسم و دموکراسی در دفاع از آرام رشید نویسنده کتاب “جهالت اسلام و دنياي امروز” نظرات خود را به شرح زیر بیان می داریم:
1- ما دفاع از آزادی بیان را حق همه دانسته و هرگونه اقدام در راستای سرکوبی آزادی بیان را محکوم می کنیم.
2- این بیانیه نه در راستای دفاع از یک شخص خاص ویا ایده خاص بلکه در راستای دفاع از آزادی بیان در حالت کلی و جهانشمول است.
3- “آرام رشید” در کتاب خود یا استدلال درستی ارائه کرده است یا نادرست، اگر استدلال او درست باشد جمع آوری کتاب او و فراخواندنش به دادگاه و صدور فتوای مرگ برای این نویسنده کاری نادرست است و اگر استدلال او نادرست باشد اولاً باید پاسخش را با استدلال داد نه اقدامات نامبرده فوق، در ثانی مردم خودشان از شعور کافی برای قضاوت درباره نوشته های او و هرکس دیگری برخوردارند و نیازی به این ندارند که چهارصد و هفتاد نفر به جای آنها فکر کنند. لذا:
4- ما از تمامی روشنفکران، نویسندگان، فعالین حقوق بشر، دوستداران لیبرالیزم و آزادیخواهان تقاضا داریم با یک حرکت دست جمعی مانع به تحقق پیوستن کلیه اقدامات مزبور بر علیه نویسنده نامبرده شده و به این طریق در دفاع از حق خود در آزادی بیان برآیند. اگر امروز اجازه دهیم که با این نویسنده اینگونه برخورد شود فردا نوبت کدامیک از ما خواهد بود. فراموش نکنیم که بسیاری از مدافعان “برتراند راسل” در حادثه ای مشابه در ایالات متحده کسانی بودند که با عقاید شخصی او موافق نبودند.
5- و بالأخره اینکه عده ای محدود به جای تمام مردم فکر کنند توهین به شعور مرد ماست. ما از تمامی روشنفکران، نویسندگان، فعالین حقوق بشر، دوستداران لیبرالیزم و آزادیخواهان تقاضا داریم که در یك حرکت دست جمعی به این نوع اهانت به شعور افراد خاتمه دهند و اجازه ندهند این نوع برخورد به یک رسم طبیعی تبدیل شود.
امضاهاي خوى را به اين ايميل بفرستید

Pofp.help@gmail.com

نام و نام خانوادگی محل اقامت شغل ایمیل
آرش دکلان – محقق علمی
نارین محمدی – فعال حقوق بشر
آسو صالح – سخنگوی فعالان حقوق بشر در سوئد
ابراهیم کهنه پوشی – نروژ
نجیبه محمودی – نروژ
کیوان فتحی – نروژ
قمری احمدی – ایران
ریبین فاروق – سلیمانیه
محمد رضا اسکندری – مددکار اجتماعی – هلند
طاهره خرمی – فعال حقوق بشر – هلند
سالار رشید
شهین محمدی - فعال حقوق زنان
عامر سابیر - عضو حزب کمونیست کارگری کردستان

Wednesday, July 16, 2008

اعتراض به حکم اعدام فرزاد کمانگر

اعتراض به حکم اعدام فرزاد کمانگر

امضا کنید

درپی صدور حكم اعدام برای فرزاد كمانگر و ده سال حبس و اعدام برای دو تن ديگر از فعالان سياسی كُرد به نام‌های علی حيدريان و فرهاد وكيلی در اسفند ماه سال گذشته و با آنکه از آن زمان تا كنون اعتراضات گسترده‌ای از جانب مردم، فعالان مدنی و نهادهای حقوق بشری در سطح كردستان، ايران و جهان نسبت به صدور اين احكام به ويژه در مورد فرزاد كمانگر صورت گرفته است، انتظار می‌رفت تا در مرحله‌ی تجديد نظر،حكم مزبور لغو گردد. اما در كمال تأسف و در ميان ناباوری بسيار ،ضمن تائيد احکام بدوی در ديوان عالی کشور،دایره اجرای احکام نیز،رای صادره را به متهمان پرونده ابلاغ کرده است.

فرزاد كمانگر طی چندين نامه كه در زندان نگاشته و انتشار بيرونی يافته، به وضعيت نامناسب محل حبس خود از جمله نگهداری در بند عمومی بيماران عفونی اشاره نموده و همچنين به شرح مفصل شكنجه‌های غيرانسانی كه بر وی طی مدت نگهداری‌اش در بازداشت‌گاه‌های اطلاعات سنندج و كرمانشاه و همچنين زندان اوين در تهران اعمال گرديده پرداخته است كه رفتارهای صورت گرفته با ايشان شديداً مورد اعتراض فعالان و سازمان‌های مستقل حقوق بشری قرار گرفته است.

بر همین اساس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان تاکید دارد که :

لازم است دستگاه قضايی با در نظر داشتن اصل 38 قانون اساسی كه هر گونه شكنجه را برای گرفتن اقرار و يا كسب اطلاع ممنوع دانسته، نسبت به تشكيل كميته‌ای جهت بررسی موارد مطرح شده از سوی ايشان و برخورد با مأموران خاطی كه برخلاف قانون اساسی كشور عمل نموده‌اند اقدام نمايد.

سازمان دفاع از حقوق بشر كردستان همچنین، اتهامات طرح شده علیه آقای کمانگر را اغراق آمیز،یکجانبه و غيرواقعی می پندارد و آن را در نتيجه‌ی پرونده سازی مراجع فراقانونی عليه اين فعال كُرد دانسته و استناد دادگاه به اين موارد را ناقض استقلال دستگاه قضايی تلقی می کند.بعلاوه، بر فرض محال هم، اتهام عضويت فرزاد كمانگر در حزب كارگران كردستان نمی‌تواند عنوان "محارب" را در پی داشته باشد؛ از آن‌جا كه طبق ماده 186 قانون مجازات اسلامی اعضاء و هواداران گروه يا جمعيت متشكلی كه در برابر حكومت اسلامی قيام مسلحانه كنند محارب شناخته می‌شوند در حالی كه پ.ك.ك سازمانی‌ست متعلق به كُردهای تركيه كه در راستای رسيدن به اهداف خويش با حكومت تركيه مبارزه می‌كند و نکته قابل توجه ديگر آن‌كه تا كنون نيز سابقه‌ی اعدام هيچ يك از اعضای اين حزب در ايران وجود نداشته و حتی تركيه نيز حكم اعدام رهبر اين گروه(آقای اوجالان) را كه سال‌هاست در زندان آن كشور به سر می‌برد لغو نموده است.

بنابر اين ما به عنوان سازمان دفاع از حقوق بشر كردستان انتظار داریم:

از آن‌جا كه اجرای حكم اعدام فرزاد كمانگر منوط به دستور رئيس محترم قوه قضائيه می‌باشد از آقای هاشمی ‌شاهرودی تقاضا داريم تا با در نظر داشتن تعهد انسانی و مسئوليت قانونی خود مبنی بر اجرای ‌صحيح عدالت، در مرحله‌ی نخست با نقض حکم صادره برای فرزاد كمانگرموافقت نمایند وسپس با بررسی مجدد پرونده فرزاد كمانگر و دو متهم ديگر اين پرونده ، آنهم با رعايت كامل تمامی معيارهای مشخص شده در آئين دادرسی كيفری، ضمن نشان دادن حسن نيت خويش در جايگاه بالاترين مقام قضايی كشور،از پيامدهای احتمالی اجرای چنين حكمی جلوگيری نمايند. ما بعلاوه،از نمایندگان کُرد در مجلس شورای اسلامی هم دعوت می کنیم تا فعالانه به معترضین اجرای این حکم بپیوندند و با تمام توانشان،از دستگاه قضایی و شخص اقای شاهرودی درخواست کنند تا حکم صادره برای آقای کمانگر نقض گردد.

رونوشت:

- ریاست قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران

- فراکسیون نمایندگان کُرد مجلس شورای اسلامی

سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان

سه شنبه 25 تیر 1387

Monday, July 14, 2008

نا بۆ کوشتن و شاربەدەر کردنی نووسەران و ڕۆشنبیرانمان

نا بۆ کوشتن و شاربەدەر کردنی نووسەران و ڕۆشنبیرانمان

ئێمە وەک کۆمەڵێک لە رۆشنبیران، نووسەران و لێکۆڵەران و خوازیارانی لیبرالیزم و دیموکراسی بۆ پاریزەری لە "ئارام رەشید" نووسەری کتێبی " جیهالەتی ئیسلام لە دونیای هاوچەرخ" و ئەو نووسەرانەی هاوچەشن کە لەگەڵ هەڕەشە رووبەڕوو دەبنەوە، بۆچوونەکانی خۆمان بەم شێوە دەردەبڕین:

1- ئێمە ئازادی ڕادەربڕین بە مافی هەمووان دەزانین و هەر هەوڵێک بۆ سەرکوت کردنی ئازادی ڕادەربرَین مەحکووم دەکەین.

2- ئەم بەیانییە نەک تەنیا بۆ پشتیوانی لە تاکێک یان ئایدیایەکی تایبەت، بەڵکوو بۆ پشتیوانی لە ئازادی رادەربرَین بە شێوەیەکی گشتییە.

3- "ئارام ڕەشید" لە کتێبەکەیدا یان بەڵگەیەکی دروستی هێناوەتەوە یان نادروست. ئەگەر دروست بێت کۆکردنەوەی کتێبەکەی و دادگایی کردن و فتوای مەرگ بۆ ئەو نووسەرە کارێکی هەڵەیە و ئەگەر بەڵگەیەکی نادروستی هێنابێتەوە یەکەم ئەوەیکە: وڵامی بە بەڵگە دەدرێتەوە نەک بەو کردەوانە کە ناوی لێبرا، دووهەم ئەوەیکە: خەڵک خۆیان شعووریان هەیە و دەتوانن دەربارەی دروستی و نادروستی نووسراوەکانی ناوبراو یان هەرکەسێکیتر بیربکەنەوە و پێویست ناکات 470 کەس لە باتی ئەوان بیر بکەنەوە و برَیار بدەن. بۆیە:

4- ئێمە کۆمەڵێک نووسەر و ڕۆشنبیر خوازیاری ئەوەین کە تەواوی ڕۆشنبیران، نووسەران، چالاکانی مافی مرۆڤ، دۆستانی لیبرالیزم و ئازادیخوازان، بە جووڵانەوەیەکی بە کۆمەڵ پێشگیری لەو هەوڵانە بکەین کە دژ بە نووسەران و ڕۆشنبیرانمان دەکرێت و بەم شێوە بۆ پاراستنی خۆمان و ئازادی رادەربرَین تێبکۆشین. ئەگەر ئەمڕۆ ئێمە نەجووڵێن و ئیزن بدەین ئاوەها لەگەڵ نووسەرانمان هەڵسوکەوت بکرێت لەوانەیە سبەی سرَەی ئێمەش بگات. لە بیرمان نەچێت زۆربەی ئەو کەسانەی هەستان بۆ پارێزەری لە "برتراند ڕاسێل" نووسەرێک لەو چەشنە لە ویلایەتە یەکگرتووەکان، ئەوانەی بوون کە برَوا کانی ناوبرایان پێ باش نەبوو بەڵام بۆ پاراستنی ئازادی و دیموکراسی پارێزەریان لێکرد.

5- لە کۆتاییدا ئەوەیکە کاتێک کە رێژەیەکی کەم بەو شێوە دێن و لە باتی خەڵک بیر دەکەنەوە ئەوە بێ حورمەتیییە بە شعووری خەڵک بۆیە ئێمە لە تەواوی ڕۆشنبیران، نووسەران، چالاکانی مافی مرۆڤ، دۆستانی لیبرالیزم و ئازادیخوازان خوازیاری ئەوەین کە لە جووڵانەوەیەکی بە کۆمەڵ کۆتایی بەم جۆرە بێحورمەتیانە بە شعووری خەڵک بێنین و ئیزنی ئەوە نەدەین کە ئەم کردەوانە ببێت بە بەشێک لە کولتوور و نەریتی کۆمەڵگاکەمان.

14/7/2008

تکایە واژووەکانتان بەم ایمێڵە بنێرن

Pofp.help@gmail.com

واژووەکان:

ئارش دەکلان- لێکۆڵەری زانستی

نارین محەمەدی – چالاکی مافی مرۆڤ

ئاسۆ ساڵەح- سوید- نوێنەری چالاکانی مافی مرۆڤ ئێران لە سوید

ئیبراهیم کۆنەپۆشی- نۆرویژ

نەجیبە مەحموودی – نۆرویژ

خەبات قۆرەیشی – نۆرویژ

کیوان فەتحی – نۆرویژ

قمری ئەحمەدی – ئێران

ڕێبین فارۆق – سلێمانی

محەمەد رەزا ئیسکەندەری – هوڵەند – کارناسی زانستی کۆمەڵایەتی

تاهیرە خۆڕەمی – هوڵەند – چالاکی مافی مرۆڤ

سالار رەشید

شەهین محەمەدی – چالاکی مافی ژنان

عامر سابیر ئه‌ندامی حیزبی کۆمۆنیستی کرێکاری کوردستان


Wednesday, July 2, 2008

به یاد ده زن بهائی که در شیراز اعدام شدند


روز ۲۸ خرداد ماه سالگرد اعدام ده زن است که در سال ۱۳۶۲ در زندان عادل آباد شیراز به "جرم" عقیدتی،‌ بهائی ‏بودن، اعدام شدند. ‏


بیست و پنج سال پس از این اعدام گروهی، یادشان را گرامی می‌داریم و آنها را به عنوان مبارزان از جان گذشته‌ی ‏راه آزادی عقیده در میهن‌مان به یاد می‌آوریم. ‏

این زنان،‌ از مونای ۱۷ ساله تا عزت ۵۷ ساله، بخشی از تاریخ ما هستند و تا پای جان برای دفاع از حق داشتن ‏عقیده و باور خویش ایستادند. ‏
و آنچه بر آنان رفت در صفحه‌ای از تاریخ کشور ما جای گرفته‌ که امیدواریم هرگز تکرار نشود! ‏

و چند خطی از این تاریخ:‏

در زندان عادل آباد شیراز، روز شنبه ۲۸ خرداد، مثل دیگر شنبه‌های بهار ۱۳۶۲، روز ملاقات زندانیان زن بود. ‏خانواده‌های بهائی مثل هر شنبه برای ملاقات رفتند، بی‌خبر از این که آخرین ملاقات است. "کسی باور نمی‌کرد ‏اعدامشون کنن! همه فکر می‌کردن چند ماهی زندانی هستند و بعد آزاد میشن."‏

‏"جرم" این دختران و زنان این بود که در آموزش اخلاق و تعلیمات دینی بهائی به کودکان خانواده‌های بهائی ‏مشارکت داشتند. و البته به آنها اتهام جاسوسی زده شده بود، اما کافی بود آنها دست از عقیده خود بردارند و اسلام ‏بیاورند تا همه "جرم"‌های آنان پاک شود! روی کارت ملاقات زندان که به خانواده‌های آنان داده شده بود، آنها نوشته ‏بود "اتهام: بهائیت" یا "اتهام: ب". برخی از بهائیان زیر فشار و به زور مجبور شدند بگویند که مسلمان شده‌اند، و ‏همه‌ی اتهام‌ها و "جرم"‌های آنان ناپدید شد.‏


اتهام درج شده روی کارت ملاقات به روشنی نمایانگر این بود که این افراد زندانیان عقیدتی هستند.

دستگیری بهائیان شیراز در سال ۱۳۶۱ در طول دو یورش به تعدادی از خانه‌های بهائیان انجام گرفت. برخی از این ‏زنان در حوالی ۱ آبان ۶۱ و برخی دیگر در روز ۸ آذر ۱۳۶۱ دستگیر شدند. جریان دستگیری به نقل از خواهر ‏یکی از دستگیرشدگان که در همان روزها طی نامه‌ای به تفصیل نوشته، چنین است:‏
‏" دوشنبه هشتم آذرماه ۱۳۶۱، مطابق با ۲۹ نوامبر ۱۹۸۲. در حالیکه حدود یکسال از جریان دستگیری (او) و ‏گذراندن چند روز در زندان سپاه شیراز می‌گذشت و در حالی که روز تولدش در این باره بسیار صحبت شد ساعت ‏تقریبا ۸ بعد از ظهر بود که به توصیه بابا که مرتب می‌گفت "دلم شور میزنه، حتما دزد آمده!" به منزل رفتیم. ساعت ‏حدود هشت و سی دقیقه بود که زنگ منزل بصدا در آمد. سه مرد مسلح که هر سه پاسدار بودند وارد منزل شدند. ‏همه جا را جستجو کرده مقداری کتاب، شمایل مبارک و آلبوم خانوادگی را که پیدا کرده بودند در دو گونی ریخته و ‏از آنها صورتی تهیه کردند و از همه ما هم امضا گرفتند. سپس از لیستی که تعداد زیادی اسم بر آن نوشته شده بود ‏اسم (او) را صدا کردند ‏‎]‎‏...‏‎[‎‏ صبح روز بعد اطلاع حاصل شد که حدود ۴۵ نفر را در همان شب و تقریبا با همان ‏کیفیت و توسط سپاه دستگیر و به همان محل زندان سپاه که در گوشه جنوب شرقی شهر شیراز واقع شده منتقل ساخته ‏اند. ابتدا هر کس فکر میکرده که فقط به سراغ خانواده او آمده اند فقط وقتی به پیگیری پرداخته اند متوجه شده اند که ‏بقیه نیز یا قبل از ایشان آنجا بوده و یا پس از ایشان."‏

پس از دستگیری، آنها مدتی را در بازداشتگاه سپاه برای بازجوی بسر برده و پس از آن به زندان منتقل شدند. ‏بازجویی‌ها در سپاه گاه بسیار طولانی بود. در زندان برخورد بدتر بود. از آنجایی که بهایی‌ها چون "نجس" شمرده ‏می‌شدند، در سلولی جدا از زندانی‌های دیگر بودند. وقتی که به آنها چشم‌بند می‌زدند و می‌خواستند برای بازجویی ‏ببرند، یک روزنامه لوله شده به دستشان داده و پاسداری سر دیگر روزنامه را گرفته و آنها را می‌برد که مبادا با این ‏افراد "نجس" تماس پیدا کرده و "نجس" شود. زندانیان بهائی حتی بشقاب مخصوص داشتند. در بند یک زندان عادل ‏آباد شیراز، زنان در هر سلول سه نفر باهم بودند و حق داشتند به سلول‌های همدیگر بروند. اما نظافت خیلی سخت ‏بود و بطور مرتب به حمام دسترسی نداشتند. و مراقبت بهداشتی مناسب نیز وجود نداشت. یکی از دخترها از ‏دردهای شدید در هنگام قاعدگی رنج می‌برد بطوریکه که همیشه مجبور بود برای تسکین درد مورفین تزریق کند. اما ‏در طول هفت ماه زندان چاره‌ای نداشت جز اینکه درد را بدون دارو تحمل کند.‏

مونا محمودنژاد،‌ ۱۷ ساله ‏

مونا و پدرش یدالله محمودنژاد که به فاصله سه ماه اعدام شدند.

‏مونا دانش‌آموز دبیرستان بود. مونا در روز اول آبان ۱۳۶۱ در سن ۱۶ سالگی همراه با پدرش دستگیر شد. گفته ‏می‌شود مونا به خاطر سن و سال کم خویش، آن روز آخرین نفر در صف حلق آویز شدن بود تا فرصت دیگری برای ‏توبه کردن داشته باشد، ولی او توبه نکرد. مونا یکی از جوانترین قربانیان سرکوب عقیدتی در جمهوری اسلامی ‏ایران است.

مادر مونا همراه با وی چندماهی زندانی بود و سپس آزاد شد. پدر مونا، یدالله محمودنژاد، در اسفندماه ۱۳۶۱ در ‏شیراز، سه ماه پیش از دخترش، اعدام شده بود.‏



اختر ثابت، ۲۱ ساله ‏


‏ ‏
رویا اشراقی، ۲۲ ساله

‏ ‏
رویا دختری پرشور، علاقمند به طبیعت و حیوانات، و دانشجوی رشته دامپزشکی در دانشگاه شیراز بود و پس از ‏انقلاب به خاطر بهائی بودن از دانشگاه اخراج شده بود. پدرومادر رویا نیز در خدمت به جامعه محلی بهائیان فعال ‏بودند و همراه با او دستگیر شدند. مادر رویا خانه‌دار بود و پدرش به "جرم" بهائی بودن پس از انقلاب از کار اخراج ‏شده بود.‏

رویا همزمان با مادرش، عزت جانمی، به دار آویخته شد.‏

سیمین صابری، ۲۴ ساله ‏



شهین (شیرین) دالوند،‌ ۲۵ ساله ‏

‏ ‏
شهین – که شیرین صدایش می‌زدند – همیشه خنده به لب داشت و با اینکه خانواده‌اش به انگلستان مهاجرت کرده ‏بودند، در ایران مانده بود که درسش را تمام کند. شیرین در رشته جامعه شناسی تحصیل کرده بود و دانشنامه خود را ‏درباره مبارزه با اعتیاد به پایان رسانده بود، اما فرصت آن را نیافت که سرکار رفته و در مبارزه با بلای اعتیاد ‏بکوشد.‏


مهشید نیرومند، ۲۸ ساله ‏


مهشید تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در دانشگاه شیراز به پایان رسانده بود. او با شرکت در ‏کمیته‌های محلی بهائیان به جامعه بهائی خدمت می‌کرد.‏


زرین مقیمی ابیانه، ۲۹ ساله‏


زرین در رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران تحصیل کرده بود. او دارای قدرت بیان فوق‌العاده‌ای بود و آگاهی ‏زیادی درباره اسلام و بهائیت داشت و حتی برخی سوره‌های قرآن و متون بهائی را حفظ بود. بازجوهایی که تلاش ‏داشتند او را راضی کنند اسلام بیاورد، کارشان سخت بود و به او گفته بودند که باید به جای مدرک زبان انگلیسی، ‏مدرک زبان به مفهوم فن بیان به او داده می‌شد. ‏

زرین دارای طبعی لطیف و شعر می‌سرود. هنگامی که به دیدار یک از آشنایانی رفته بود که تازه از زندان عادل آباد ‏آزاد شده بود، مردجوانی با اتهام بهائی بودن، چنان تحت تاثیر قرار گرفته بود که متنی نوشت با عنوان «من از عادل ‏آباد می‌آیم» که اینگونه آغاز می‌شود: "چه بنویسم و چطور بنویسم که آنجا کجاست، به چه زبانی توصیف کنم که آنجا ‏چه دنیائی است و کدام کلام و کدام عبارت قادر است بیان کند که من با چشم‌های ناچیز خاکیم چه دیده‌ام؟ چشمهایم را ‏برهم می‌زنم تا ببینم آنچه دیده‌ام بخواب است یا بیداری، یک رویای شیرین است و یا یک واقعیت تلخ. من امشب از ‏عادل‌آباد می‌آیم ..."‏


نمای گوشه ای از زندان عادل‌آباد، شیراز

زرین همراه با پدرومادرش دستگیر شد. مادرش سه ماه در زندان بسر برد، و پدرش ۲ سال زندانی بود و هشت ماه ‏پس از اعدام دخترش آزاد شد.‏


طاهره ارجمندی (سیاوشی)۳۲ ساله (همسر جمشید سیاوشی)‏

طاهره و شوهرش با هم دستگیر شده و به فاصله دو روز اعدام شدند.

طاهره پرستار بود و در زندان به مراقبت بهداشتی از دیگر زندانیان می‌پرداخت. طاهره همراه با همسرش، جمشید ‏سیاوشی بازداشت و زندانی شد. گفته می‌شود که طاهره در دیداری که با شوهرش در زندان داشته، او را شکنجه شده ‏یافته و حدس می‌زده که شوهرش جان سالم بدر نخواهد برد. شوهرش از شکنجه نمرد و زنده ماند، اما دو روز پیش ‏از اینکه طاهره اعدام شود، در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۶۱ حلق آویز شد.‏


نصرت غفرانی (یلدایی)، ۵۶ ساله (مادر بهرام یلدایی) ‏

نصرت غفرانی و پسرش، کورش یلدایی، در آخرین جشن تولد کورش. مادر و پسر همزمان دستگیر شده و به فاصله دو روز اعدام شدند.

نصرت عضو محفل بهائیان در شیراز بود. گفته می‌شود وی مورد شکنجه قرار گرفته و ضربه‌های شلاق بسیاری را ‏تحمل کرده بوده است. نصرت همراه با شوهر و پسرش دستگیر شد. پسر نصرت، بهرام یلدایی در سن ۲۸ سالگی، ‏دو روز پیش از اعدام مادرش در زندان عادل آباد شیراز حلق آویز شد.‏


عزت جانمی (اشراقی)، ۵۷ ساله (مادر رویا اشراقی و همسر عنایت‌الله اشراقی) ‏

عزت جانمی در میان دخترش رویا و شوهرش عنایت الله اشراقی. عزت و رویا دو روز پس از اعدام پدرخانواده همزمان به دار آویخته شدند.

عزت جانمی همراه با شوهرش، عنایت‌الله اشراقی، و دخترش رویا، دستگیر شد. خانواده اشراقی پیشتر تجربه ‏دستگیری توسط سپاه پاسداران را داشتند، اما کشور را ترک نکردند و حتی شهر شیراز را ترک نکردند.‏
شوهرعزت، عنایت‌الله اشراقی، دو روز پیش از او ‌در سن ۶۳ سالگی حلق آویز شد. ‏
عزت همراه با دختر جوانش، رویا، حلق آویز شد.‏

روز ملاقات زنان در زندان عادل آباد شنبه بود. پس از ساعت ملاقات، این ده زن در روز شنبه ۲۸ خرداد برای ‏اعدام برده شدند.‏
ملاقات مردها روز‌های پنجشنبه بود. دو روز پیشتر، در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد، شش مرد بهائی پس از ساعت ‏ملاقات حلق آویز شده بودند. ‏
مردهایی که برخی‌شان خویشاوند درجه یک زنانی بودند که روز شنبه اعدام شدند:‏

بهرام یلدایی، ۲۸ ساله (پسر نصرت غفرانی)‏
کورش حق بین، ۳۴ ساله‏
جمشید سیاوشی، ۳۹ ساله (شوهر طاهره ارجمندی)‏
بهرام افغان، ۵۰ ساله‏
عنایت الله اشراقی، ۶۳ ساله (شوهر عزت جانمی و پدر رویا اشراقی)‏
عبدالحسین آزادی، ۶۶ ساله‏

حلق آویز کردن ده زن، دو روز پس از دار زدن شش مرد، برای جامعه بهائی‌ فاجعه‌ای باورنکردنی بود: "فاجعه ‏بود، فاجعه! هیچکس باور نمی‌کرد اینها را اعدام کنند! همه فکر می‌کردند مثل دستگیری‌های پیشین اینها دستگیر ‏شده‌اند، بازجویی می‌شوند و بعد آزاد می‌شوند. چه کسی فکرش را می‌کرد که مادر و پسر را با هم اعدام کنند؟ زن و ‏شوهر را با هم حلق آویز کنند؟ سه نفر از یک خانواده، پدر و مادر و دختر را با هم اعدام کنند؟"‏

هنوز حرف زدن درباره فجایعی که بر بهائیان رفته دشوار است. هنوز بسیاری از بهائیان در ایران زندگی می‌کنند و ‏علیرغم همه دشواری‌ها، از محرومیت از حقوق شهروندی مانند اخراج از کار و محرومیت از حق تحصیل گرفته تا ‏سلب حق زندگی، حاضر به ترک خاک وطن نیستند. اما هراس در میان آنان مانع از گفتار و بیان بسیاری از حقایق ‏است. و حتی آنان که عزیزی را از دست داده‌اند ترجیح می‌دهند که بدون ذکر نام صحبت کنند چرا که حاضر نیستند ‏برای هیچ کسی مشکل بیافرینند. ‏
‏ ‏
خواهر یکی از دختران اعدام شده می‌گوید " واقعا نمی‌دانم تاثیر این واقعه را در زندگی شخصی‌ام چگونه بیان کنم. ‏البته هرکسی وقتی عزیزی را از دست میدهد خیلی دچار افسردگی میشود چرا که دیگر فرصت دیدار نخواهد داشت! ‏بچه‌های من هیچوقت فرصت دیدار خاله‌شان را پیدا نکردند." ‏

و ادامه می‌دهد "ولی چیزی که خیلی دردناک است اینست که ایرانی را که آدم این همه دوست دارد و بهش عشق ‏دارد و افتخار می‌کند، معدودی پیدا می‌شوند که حاضرند بکشندش، چون عقیده‌اش با عقیده دولت فرق می‌کند! ‏احساس خیلی بدی است که بدانی اینها چه مردم صلح جویی بودند، که غیر از عشق به مردم دیگر چیزی نداشتند، نه ‏کینه‌ای نسبت به کسی داشتند، و نه آزارشان به کسی میرسید، و اینطوری با آنها رفتار شد. چطور ممکن است کسی ‏اینها را دوست نداشته باشد؟ آدم احساس تاسف می‌کند از اینکه دنیا به این مرحله‌ای رسیده باشد که مردم نتوانند ‏تشخیص دهند که این درست نیست! این عدالت نیست!"‏

‏"در عین حال یک مقدار هم خوشحال بودیم که اینها مقاومت کردند و روی عقیده‌شان و آنچه را که بهش معتقد بودند ‏ایستادند. خواهرم پر از شور زندگی بود! ولی اگر می گفت بهایی نیستم و آزاد می‌شد، شاید من متاسف می‌شدم و از ‏او می‌پرسیدم تو که به صلح و انسانیت و اصولی معتقدی، چطور شد به همه چیز پشت پا زدی؟"‏

خواهر دیگری از شورونشاط خواهرش می‌گوید: "همیشه می‌خندید و خوشحال بود و میخواست همه را خوشحال ‏کند. این اواخر در فکر ازدواج بود ودرباره خواستگارهایش فکر کرده بود و تقریبا می دانست کدام یکی را می ‏خواهد انتخاب کند."‏

و می‌افزاید: "اعدام خواهرم برای من خیلی سنگین بود. او نه فقط خواهر من بلکه صمیمی ترین دوست من بود. ‏رابطه‌ی خاصی داشتیم. طوری که او از صدای من همه چیز را می‌خواند. در دشوار ترین دوره‌ زندگی‌ام که کودکم ‏سرطان داشت، او خیلی به من کمک کرد! من هنوز وقتی که کسی را می بینم که حالت او را دارد، بی‌اختیار پشت ‏سرش کشیده میشوم. من درگیر بیماری عزیزی بوده و هستم، می دانم که بعضی چیزها را شاید بشود قبول کرد. اما ‏مرگ عزیزی اینطور ناگهانی خیلی سخت است آدم بپذیرد!"‏

برادر یکی از این زنان می‌گوید "آنها را شکنجه میدادند و از آنها میخواستند اعتراف کنند که جاسوس اسرائیل هستند. ‏مثلا برای اینکه پیش از انقلاب برای زیارت اماکن مقدس بهائی به اسرائیل رفته بودند. آخر وقتی که پیامبر ما به ‏آنجا تبعید شد که آنجا هنوز اسرائیل نشده نبود! بلکه جزو امپراتوری عثمانی بود. مثل اینکه بگویند ایرانی‌هایی که ‏برای زیارت به مکه می‌روند، جاسوس عربستان سعودی هستند!"‏

یکی از بستگان این زنان می‌گوید " آنها را شکنجه روانی می‌کردند. (او) را خیلی ترسانده بودند. گفته بودند که قلبت ‏را از سینه درمیاریم."‏

خبر اعدام ده زن بهایی روز یکشنبه صبح در میان بهائی‌های شهر می‌پیچد. جریان رسیدن خبر به مادری که موفق ‏به دیدن جسد دخترش شده بود، چنین است: ‏
‏"خیلی نگران بودم. روز قبل دخترم مثل همیشه نبود، ولی چیزی بهم نگفت. همیشه می‌ایستاد، آخر ملاقات برایم ‏دست تکان می‌داد. ایندفعه غیب شد. روز بعد شنیدم که ده زن اعدام شده‌اند. نمی‌دانستم حقیقت دارد یا نه، نمی‌دانستم ‏چه کسانی اعدام شده‌اند. از شدت ناراحتی از خانه زدم بیرون. همین‌ که رفتم بیرون، دیدم یکی از دوستانم با پسر ‏جوانش به طرف من می‌آیند. پرسیدم "حقیقت داره؟" آن خانم یک کاغذ در آورد و اسم‌ها را برایم خواندند. شمردم، ۹ ‏تا اسم بود. فهمیدم، و پرسیدم "دختر من هم هست؟" که گفت "بله". من می‌خواستم جسدش رو ببینم. با یکی دوتا ‏دیگر از مادرها رفتیم بطرف زندان. رفتیم التماس کردیم به پاسدارها که جسد را ببینیم. خلاصه قبول کرد. ما را برد ‏به یک اتاق کثیفی که در آن یک پنکه‌ای آن بالا می‌چرخید. ده تا جسد روی زمین افتاده بودند. مادر مونا او را ‏شناخت. من دخترم را از روسری که به سر داشت شناختم. روی صورتش با چشم بندی بسته شده بود. بوسیدمش. به ‏جای خواهر و برادرها و پدرش هم بوسیدمش. چشم‌بند را گذاشتم روی صورتش و آمدم بیرون. اجساد را ندادند که به ‏خاک بسپاریم. از یک بازجو خواهش کردیم که بذارید به خاک بسپاریم. گفتند که نه! همه یک جا دفن می‌شوند*."‏

از اعدام شدگان وصیت‌نامه‌ای بجا نمانده است. یکی از دخترها نوشته‌ای کوتاه را روی تکه کاغذی به این مضمون ‏نوشته و برای خانواده‌اش فرستاده بود "هیچ کسی حق ندارد برای من سیاه بپوشد و گریه و زاری کند، جز مادرم که ‏می‌دانم دلش طاقت نمی‌آورد." ‏

اما چمدان وسایل و لباس‌های زنان را پس از اعدام به خانواده‌های آنان تحویل دادند.‏

برادری می‌گوید "هنوز این چمدان عزیزترین چیزی است که دارم!"‏

‏*نقل قول غیرمستقیم از طریق یکی از فرزندان این مادر.‏
پی نوشت: این مطلب پس از گفتگو با برخی از اعضای خانواده‌های اعدام شدگان تهیه شده است. با تشکر از کمک ‏دایان علائی، نماینده جامعه بین‌المللی بهائی در سازمان ملل متحد در ژنو، که در برقراری ارتباط با این خانواده‌ها ‏مرا یاری نمود. در تهیه این مطلب همچنین از زیر استفاده شده است.‏
رویای مونا ‏Mona’s Dream
http://monasdream.com/
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر
http://www.abfiran.org/farsi/memorial.php

مرکز جهانی بهائی

نگارش: مرکز جهانی بهائی

16 شهرالنّور 165

20 جون 2008

احبّای ممتحن کشور مقدّس ایران ملاحظه فرمایند

دوستان عزیز و محبوب،

در پیام مورّخ 3 جون 2008، ضمن ابراز قدردانی از شجاعت و استقامتی که در مقابله با بحران‌های اخیر نشان داده‌اید، یادآور شدیم که همّ خود را بر این گمارید که سبب خیر و منفعت اطرافیان خود باشید و در بارۀ آنچه که مشغلۀ ذهنی هم‌وطنان ارجمندتان است با آنان به مذاکره و تبادل نظر پردازید. به طور قطع مسائل گوناگونی فکر مردم آن سرزمین را که برای پیشرفت و ترقّی ایران می‌کوشند به خود مشغول داشته است و بدون شک یکی از اساسی‌ترین آنها نیاز مبرم به رفع موانع پیشرفت زنان در جامعه می‌باشد.

تساوی حقوق زن و مرد برای شما امری ساخته و پرداختۀ دنیای غرب نیست بلکه حقیقتی روحانی و همگانی و جنبه‌ای از ماهیّت نوع انسان است که صد و پنجاه سال پیش حضرت بهاءالله آن را در وطن خویش، ایران، تعلیم فرمودند. احترام به حقوق زنان و پذیرفتن برابری آن با حقوق مردان از مستلزمات عدالت اجتماعی و موجب تقویت و استحکام زندگی خانوادگی است و با متعالی‌ترین مراتب تنزیه و تقدیس هماهنگ می‌باشد. رفع موانع ترقّی اجتماعی زنان شرطی اساسی برای احیا و اعتلای هر ملّت، و رکنی از ارکان صلح عمومی و عاملی بنیادی برای پیشرفت تمدّن بشری است. حضرت عبدالبهاء می‌فرمایند:

عالم انسانی را دو بال است يک بال رجال و يک بال نساء تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننمايد اگر يک بال ضعيف باشد پرواز ممكن نيست تا عالم نساء متساوی با عالم رجال در تحصيل فضائل و كمالات نشود فلاح و نجاح چنانكه بايد و شايد ممتنع و محال.(منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 1، صفحۀ 291)

شما عزیزان برای کمک به پیشبرد این اصل مهم موقعیّتی خاصّ و مناسب دارید. طاهره، آن شیرزن بی‌مثیل تاریخ ایران، در سال 1227 شمسی، زمانی که فعّالیّت‌های مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود. از همان زمان، شما نسل‌های پیا‌‌پیِ فرزندانِ خود را اعمّ از پسر و دختر با این فکر تربیت کرده‌‌اید که چگونه این اصل اساسی بهائی را قدر بدانند و در همۀ جوانب زندگی خود نمایان سازند. در سال 1290 شمسی، یعنی نزدیک به یک‌صد سال پیش، به تأسیس مدرسۀ دخترانۀ تربیت در طهران موفّق شدید و با تشویق روشن‌فکری و فراهم آوردن آموزش و پرورش برای دختران از هر طبقۀ اجتماعی، اثری مثبت و همیشگی بر جامعه باقی گذاشتید. زنان بهائی در نیم قرن گذشته پا به ‌پای مردان در ادارۀ امور جامعۀ بهائی در سطوح محلّی، منطقه‌ای و ملّی با موفّقیّت کامل شرکت کرده‌اند. دیر زمانی است که به ریشه‌کن کردن بی‌سوادی در بین زنان زیر چهل سالِ جامعۀ خود موفّق شده‌اید.

ولی شما کاملاً آگاهید که نمی‌توانید به دست‌آوردهای گذشتۀ خود در این زمینه قانع باشید بلکه باید برای غلبه یافتن بر آن سنن فرهنگی که پیشرفت زنان را محدود می‌سازد همچنان به مساعی خود ادامه دهید. دست‌یابی کامل به هدف تساوی واقعی بین زن و مرد کار آسانی نیست و تقلیب و تغییر و تحوّلات همه‌جانبۀ لازم، هم برای مردان و هم برای زنان، امری بس دشوار است. بنابراین صمیمانه توصیه می‌نماییم که برای درک بیشتر و عمیق‌تر این اصل مهم به کوشش‌های خود ادامه دهید و سعی نمایید که آن را در زندگی خانوادگی و در حیات جامعۀ خود بیش از پیش منعکس سازید. به علاوه، با استفاده از تجربیّات خود، با دوستان و همسایگان و همکاران خویش در بارۀ چالش‌ها و راه حلّ‌های مؤثّر در این مورد به گفت و گو پردازید و در پروژه‌هایی که چه از طرف دولت و چه از طرف سازمان‌های مدنی برای رسیدن به این هدف متعالی انجام می‌گیرد شرکت جویید.

بسیاری از هم‌وطنان شریف‌تان خواهان تحقّق این اصل عمومی انسانی یعنی تساوی حقوق زن و مرد هستند و بدون شک از همراهی شما در فرایند یادگیریِ گام به گام برای رفع کلّیّۀ موانع موجود و توان‌دهی به زنان ایران برای مشارکت متساوی آنان در جمیع شئون و مجهودات بشری استقبال خواهند نمود. دعای قلبی این جمع در این میدان مهمّ خدمت رفیق راه شماست.

رونوشت:عصبۀ جلیلۀ دارالتّبلیغ بین‌المللی شیّد اللّه بنیانها

I have passed the borders of atheism, too.

I have passed the borders of atheism, too.
Beyond the borders full of the waves of worshiping
I have found people who
they are more comfort without God.
They have nouns
as the same that we choose for our toys,
But neither they kill,
nor they deliver.
They have been born just one time,
neither any God has created,
nor any God kills
our species has created them
and they are stronger than us.
They think like us,
they walk, and act.
It seems that they are the "Peace" itself,
neither they fight,
nor they worship.
My friends
my religious sisters and brothers;
I have passed the borders of worshipping.
I love you
not for the sake of God,
but for the sake of human;
for the sake of yourself,
If you feel yet that a God has created us,
then forget about me.

Narin Mohamady