Monday, May 19, 2008

مردم کوردستان عراق در دو راهی گریز یا ماندن!

مردم کوردستان عراق در دو راهی گریز یا ماندن!

نارین محمدی

به گفته وزیر حقوق بشر کوردستان عراق[1]، در هر ماه چهار زن به بهانه ناموس پرستی به قتل می رسند.

این در حالی است که کشتار زنان و دختران در کردستان عراق بیداد می کند و بنابه گزارش رسانه های غیررسمی، اخبار مربوط به تعداد زیادی از قربانیان در پشت پرده ها باقی می ماند.

یکی از ریشه های اساسی این فجایع را باید در چارچوب فرهنگی این مردمان جستجو کرد و البته جغرافیای گرمی که در آن قرار گرفته اند. همچنین تعدد زوجات و ازدواج هایی که توسط ملاها به طور غیر قانونی به ثبت می رسند بسیار بالا است.

در این میان یکی از مسائلی هم که بسیاری از دختران جوان را دچار بحران در زندگی نموده است، یکی مسئله به عقد درآوردن آنها در سنین کودکی برای آشنایان و دیگری ازدواج با افرادی که از خارج از کشور بازمی گردند است که آنها را بعد از عقد و عروسی بلاتکلیف در خانه پدری رها می سازند.

مسئله عقد دختر بچه ها را مردمان این سرزمین به مانند یک رسم و رسوم حفظ نموده اند و مسئله قبیله گرایی اساسی ترین رکن این مشکل است. در این فرهنگ زنان از کمترین احترام برخوردارند و پدران و برادران و همسران و مردان فامیل به راحتی و بدون هیچ نوع مجازاتی حق کشتن آنها را دارند. همین مسئله عقد کردن آنها در سنین کودکی یکی از عوامل خودسوزی و قتل های ناموسی است.

"نرگس" زنی که به تازگی از مرگ رهایی یافته است می گوید: " عمویم گاهی از اتومبیل پیاده می شد و خاک را لمس می کرد تا ببیند برای کندن گورم مناسب است" این زن یک نمونه زنده از قربانیان همین فرهنگ بدوی به عقد درآمدن در کودکی است. او که به عقد پسرعموی مادرش درآمده بود به جرم عدم رضایت و علاقه اش به این ازدواج و ارتباط داشتن با کسی که دوستش داشته است توسط عموها و دایی هایش به بیرون از شهر برده می شود تا او را به قتل برسانند اما خوشبختانه با حضور اتفاقی نیروی پلیس جان سالم به سر می برد.[2]

عدم سواد کافی و آگاهی از پیشرفت روز و زندگی شهری این نسل را هم قربانی تفکرات سنتی نسل پیشین نموده است. گرایشات شدید مذهبی و قبیله ای اجازه پیشرفت و امروزی بودن را از این مردم سلب کرده است. برای همین این خود یکی از عوامل صرفاً مصرف کننده بودن این ملت شده است. و همینطور عدم آموزش درست در مدارس، کمبود مدارس تا جایی که برخی مدارس با کم کردن ساعات درسی مجبورند 4 شیفت کار کنند.

اما در این میان مساجد بیشتر کارایی را در آموزش مردم داشته اند و این را از تعداد زیاد مساجد موجود در این منطقه می توان درک کرد. تعدد زوجات که خود بخشی از فرهنگ دینی مسلمانان است این اجازه را به ملاها و آموزگاران دینی مردم داده است تا به راحتی جوهره زندگی این مردم را مختل نمایند. به عقد درآوردن کودکان، عقدهای غیرقانونی و غیره.

مسئله بعدی موضوع دختران بلاتکلیفی است که همسران غرب رفته شان آنها را به حال خود رها ساخته اند.

"میدیا" دختر 30 ساله ای که در 19 سالگی به عقد همسرش درآمده است هنوز بعداز 12 سال نتوانسته است بیشتر از 3بار همسرش را ببیند.

"ژیتا"دختر 20 ساله ای که با مردی ازدواج کرد که از بریتانیا بازگشته بود بعد از عقد متوجه شد که همسرش در بریتانیا صاحب همسر و فرزند است اما ادعا کرده بود کهئ مجرد است، اکنون او مطلقه است و مهر بیوگی را که بر پیشانیش زده اند او دچار بحران روحی کرده است.

این مسئله که البته مشکل مشترکی در بین اکثر دخترانی است که اینگونه تن به ازدواج می دهند خود یکی دیگر از عوامل تعدد زوجات شده است. چراکه در اینجا دختران جوان به راحتی حاضرند همسر چندم مردهای مسن هم شوند.

در نظرسنجی که با تعداد زیادی از این دختران جوان انجام دادم آنها در مورد فرار پسران جوان به اروپا می گفتند و دلیل رضایتشان به چند همسری را نبود خواستگاران مناسب عنوان می کردند.

تناقض شدید فرهنگی، گرایش جوانان به زندگی مدرن و درگیری با نسل سنتی، نبود دانشگاه خوب و فضای باز برای تفریح و ارتباط جمعی، نبود آب و برق کافی در حالیکه خود همین مردم بر روی چاههای نفت راه می روند، از عوامل اساسی فرار جوانان و بحران در میان این نسل است.

همه اینها دست در دست همدیگر مسئله حقوق بشر را دچار معضل اساسی نموده است و این کشور را که جزو کشورهای از پای درآمده محسوب می شود در بلاتکلیفی باقی گذاشته است.

با این حال هیچ برنامه مناسبی برای تنظیم خانواده وجود ندارد و کودکان پشت سر هم به دنیا می آیند بدون اینکه هیچ نوع برنامه ای برای به دنیا آمدنشان ریخته شود. آنها سرگرمی خاصی ندارند و اکثر اوقاتشان را در کوچه ها با بازیهای ساده می گذرانند.

همچنین زنان اکثر اوقاتشان را به شستشو و بچه داری می گذرانند در همان نظرسنجی تقریباً از هر 40 زن 35 نفر آنان تنها خیاطی را به عنوان هنر و حرفه می شناختند و دوست داشتند که انجام بدهند. آنها اوقات بیکاری خود را نمی دانند که چگونه سپری کنند و جایی را هم برای آموزش دیگر حرفه ها نمی شناسند اگر کلاسهای کوتاه مدت هم دایر شود معمولاً با عدم اجازه از طرف مردان خانواده روبه رو می شوند. برای همین می بینیم که مسئله عدم تولیدات داخلی خود یکی دیگر از عوامل عقب ماندگی و عدم استقلال مردم و بخصوص زنان شده است.

اگر دقت کنیم می بینیم ساده ترین خوراکی ها حتی آب از کشورهای همسایه وارد می شود. در میان قبایل مختلف کوردستان فرشهای سنتی زیبایی بافته شده اند اما به دلیل عدم حمایت دولت و واردات بیش ازاندازه فرش و غیره این قالیبافان با مشکل روبرو شده اند و کار فرش بافی را رها ساخته اند و به شهر آمده و با پیشه کردن شغل" پیشمرگی" از دولت حقوق دریافت می کنند. مهاجرت روستاییان به شهر و نبود وجود کشاورزی مناسب، گرایش مردم به کارهای کم با پول زیاد بحران عجیبی را در اقتصاد عراق مخصوصاً کردستان موجب شده است.

به نقل از روزنامه"روداو[3]" در تکیه ها زنانی بدون انجام دادن هیچ نوع کاری از وزارت اوقاف حقوق دریافت می کنند.

اینها تنها برخی از مسائلی هستند که مجزا به نظر می رسند اما در واقع بهم پیوسته و نشأت گرفته از فرهنگی است که در دوراهی سنت و مدرنیته گیر افتاده است. تا جایی که هنوز در فرمهای اداری جمله " از کدام عشیره هستید؟" به قوت خود باقیست.

در اینجا می توان این نتیجه را گرفت که مردمانی که تولید ندارند و از جغرافیای نامناسب برخوردارند از تغییر می هراسند و خیلی دیر با پیشرفت روز و فرهنگ جدید ارتباط برقرار می کنند چرا که هوای گرم مردم را از هم می راند. اما این توجیهی نمی شود برای اینکه این مشکلات را به حال خود باقی بگذاریم. برای حل این بحرانها باید فرهنگ کار گروهی را ترویج داد، دست ملاها را با آن آموزشهای بدویشان از زندگی مردم کوتاه کرد و کودکان را از زیر سایه این فرهنگ بسته رهانید. البته این احساس مسئولیت را نباید تنها از خود مردم کوردستان انتظار داشت چرا که مشکل تنها مختص به یک ملت خاص نیست. مشکل همه گیر است و کل خاورمیانه از این نوع تمدن در رنج است. باید تمامی مردم جهان نسبت به وضعیت خاورمیانه احساس مسئولیت داشته باشند و هر گروهی به سهم خود سعی در تغییر این وضعیت نامطلوب نماید.



[1] - روزنامه "رووداو" چاپ اربیل، شماره سه، دوشنبه 21/4/2008 ص9

[2] - روزنامه "رووداو" چاپ اربیل، شماره یک، دوشنبه 7/4/2008، ص13

[3] - روزنامه "رووداو" چاپ اربیل، شماره پنج، دوشنبه 5/5/2008 ، ص 13

ششمين گزارش سالانه كانون مدافعان حقوق بشر از وضعيت حقوق بشر در ايران


كانون مدافعان حقوق بشر ياد آور مى‌شود عدم رعايت واقعى و موثر اصول و احكام حقوق بشر و احترام به حقوق اساسى ملت، صرفنظر از زشتى اخلاقى و انسانى آن، شكاف ميان ملت و دولت را عميق‌تر كرده و بنيان صلح و آسايش، ثبات و استقرار و توسعه و ترقى كشور را فرو مى‌ريزد

بخش اول – حقوق مدنى و سياسى
حقوق مدنى و سياسى را به درستى، به عنوان محور استراتژى دفاعى افراد عليه استفاده سر كوبگرانه حكمرانان از قدرت معرفى كرده اند. به رغم پيوستن دولت ايران به ميثاق بين المللى حقوق مدنى و سياسى در ارديبهشت ماه ۱۳۵۴ و پايگاه مستند اين معاهده الزام آور در نظم حقوقى داخلى طبق ماده نه قانون مدنى و جايگاه مناسبى كه "حقوق ملت" در فصل سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران به خود اختصاص داده است، متاسفانه رويكردهاى امنيتى و برخوردهاى قضايى غير قانونى امنيت و آزادى عمده فعالان سياسى – اجتماعى دگر انديش و كوشندگان و مبارزان راه حقوق بشر را با مخاطره شديد روبرو كرده است كه اغلب موارد در تعارض با حقوق اساسى ملت طبق قانون اساسى و قوانين موضوعه بوده و ناقض مواد ۱۹، ۱۸، ۱۳، ۱۲، ۱۱، ۹، ۷، ۵، ۳، ۲، ۱و ۲۰ اعلاميه جهانى حقوق بشر و مواد متناظر با آن در ميثاق الزام آور حقوق مدنى و سياسى به شمار مى آيد. گزارش كلى وضعيت برخى از قربانيان نقض گسترده اين حقوق در سال گذشته به قرار زير است :

۱وضعيت فعالان سياسى – اجتماعى دگر انديش

به رغم حق زندگى، امنيت شخصى، آزادى عقيده و بيان، آزادى مذهب، ممنوعيت شكنجه و رفتار غير انسانى، منع توقيف يا حبس يا تبعيد خودسرانه و... در سال ۸۶ نيز دگر انديشان و دگر باشان غير همسو با سياستهاى حاكم اعم از هر نحله و انديشه اى با فشارها، محدوديت‌ها، ارعاب‌ها و محكوميت‌هاى بسيارى مواجه شدند. در سال گذشته، دست كم ۷ نفر از اين فعالان به مراجع امنيتى يا قضايى احضار شدند، ۴۳ نفر بازداشت، ۱۸ نفر محاكمه و ۶۰ نفر نيز به مجازاتهاى ترذيلى يا سالب آزادى از قبيل شلاق و حبس محكوم گرديدند و يك نفر هم به اعدام رسيد. بر خورد با اقليتهاى مذهبى و تبعيض و محروم سازى آنها از حقوق برابر و مساوى با ساير افراد ملت همچنان ادامه داشت. بسيارى از معتقدان به كيش بهاييت به صرف تعلق مذهبى خود از حق تحصيل در دانشگاهها، كار، و فعاليتهاى اجتماعى محروم شدند. سركوب خشونت آميز دراويش گنابادى و صدور احكام سنگين جزايى و تخريب حسينيه مذهبى آنان حكايتى آشكار از نابردبارى و عدم تساهل مذهبى –اجتماعى حاكميت حتى با افراد معتقد به مذهب رسمى كشور است. حق ايجاد تشكل و حزب، فعاليت احزاب، حق تجمع و راهپيمايى با موانع جدى امنيتى روبرو بود. صدور احكام اعدام رو به افزايش و محكوميت و اجراى حكم اعدام در مورد اشخاص زير ۱۸ سال كماكان استمرار داشت. انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراى اسلامى با اعمال نظارت استصوابى شوراى نگهبان و در شرايطى ناعادلانه و غير آزاد بر گزار گرديد و حق آزادى برگزيدن و برگزيده شدن ناديده گرفته شد.

۲- وضعيت كتاب و مطبوعات، نويسندگان و روزنامه‌نگاران

فعالين منتقد عرصه كتاب و مطبوعات در سال گذشته نيز همچون هميشه آماج تهديد و تنگنا، محروميت، محدوديت، بازداشت، محاكمه و محكوميت بودند. با روى كار آمدن دولت نهم آزادى بيان و قلم، و آزادى كسب و نشر اطلاعات بيش از پيش به محاق رفت و سختگيرانه ترين سياستهاى رسمى بر فضاى فرهنگى حاكم شد.

در سال پيش، دست كم ۴۱ نفر از مديران مسئول روزنامه‌ها و مجلات به محاكم احضار شدند و ۱۹ نفر از اصحاب رسانه، مدتى را در بازداشت بسر بردند. حدود ۶۸ جلسه محاكمه قضايى برگزار شد و ۳۲ نفر با احكام جزايى اعم از حبس، شلاق و جريمه نقدى محكوم شدند. عده اى نيز به وسيله افراد ناشناس مورد ضرب وشتم و آسيبهاى بدنى قرار گرفتند.

در سال ۸۶ پروانه فعاليت حداقل ۱۷ نشريه اعم از روزنامه، هفته نامه و ماهنامه بر خلاف اصل ۱۶۸ قانون اساسى و تبصره يك ماده ۲۰ قانون تشكيل دادگاههاى عمومى و انقلاب مصوب ۱۳۷۳ و اصلاحى ۱۳۸۱، بدون محاكمه عادلانه و در حضور هيات منصفه، صرفاً با نظر هيات عالى نظارت بر مطبوعات لغو شد و در دومورد نيز دفاتر آنها پلمپ گرديد.

همچنين سانسور و اعمال فشارهاى غير آشكار به اوج خود رسيد. بسيارى از كتابهايى كه پيشتر مجوز نشر گرفته بودند از مجوز چاپ مجدد محروم شدند و برخى از آنها از سطح كتاب فروشى‌ها جمع آورى گرديد. روند اعطاى مجوز نشر به طرز ناموجه و مانع آفرينى به درازا كشيد و به كتابهايى كه مروج و مدافع سياستهاى رسمى نبودند اساساً يا مجوز داده نشد يا به شرط حذف و مطالب غير همسو اجازه انتشار داده شد. در حوزه مطبوعات، دستورالعملهاى صادره از سوى نهادهاى امنيتى از جمله شوراى عالى امنيت كشور مطبوعات را از طرح و تحليل برخى موضوعات مورد مناقشه ازجمله بحث مذاكره با آمريكا، انرژى هسته اى، فعاليتهاى صنفى كارگران و معلمان و... ممنوع كرد و بر خورهاى ارعاب آور صورت گرفته فضاى خفقان آميز خود سانسورى را بر اهالى مطبوعات حاكم نمود.

ضمن اينكه در كنار فيلترينگ گسترده سايتها و وبلاگهاى اينترنتى منتقد سايتهاى رسمى، دست كم هشت سايت خبرى و تحليلى داراى پايگاه داخلى به دستور مقامات امر مسدود گرديد.

۳وضعيت دانشگاهها و فعالان دانشجويى

دانشجويان در ايران همواره پيشگام فعاليتها و مبارزات سياسى و اجتماعى و پيشرو " راه دشوار آزادى " بوده اند. پس از بى مهرى‌هايى كه در فضاى نسبتاً آزاد ايام دولت اصلاحات بر آنان رفت، با ظهور دولت نهم و اعمال سياست‌هاى محدود كننده در دانشگاهها، هزينه فعاليتهاى سياسى تشكل‌هاى دانشجويى بيش از هر زمان ديگرى بالا رفت و احضار و بازجويى، بازداشت، محكوميت‌هاى جزايى، اخراج، تعليق و محروميت از تحصيل در سطح بسيار نگران كننده اى افزايش يافت.

در سال پيش، تعداد ۱۷۸ نفر از دانشجويان ناراضى به كميته‌هاى انضباطى دانشگاهها احضار شدند و تعداد ۴۵ نفر به دليل فعاليتهاى سياسى – اجتماعى خود در دادسراهاى عمومى و انقلاب مورد بازجويى قرار گرفتند. همچنين ۱۰۸ نفر دستگير و بازداشت شدند، ۵ نفر محاكمه و در ۱۵ مورد هم محكوميتهاى جزايى اعم از حبس، شلاق و جريمه نقدى براى دانشجويان به ثبت رسيد.

دانشجويان حداقل در ۳۰۵ مورد با احكامى از قبيل تذكر، توبيخ، تعليق محروميت از تحصيل بوسيله كميته‌هاى انضباطى محكوم شدند. ۵ نفر از دانشجويان و ۷ نفر از مدرسان از دانشگاه اخراج گرديدند و در اين ميان، دانشجويى نيز تحت شكنجه‌هاى ماموران امنيتى در سنندج به قتل رسيد.

نيز فعاليت سه انجمن دانشجويى تعليق و مجوز فعاليت سه انجمن ديگر لغو گرديد. در كنار اين موارد، ده نشريه دانشجويى نيز تعطيل شدند.

۴- وضعيت زنان

خواسته‌هاى برابرى خواهانه زنان در جامعه در حال گذار ايران، روزبه روز و همپا با تحولات جهانى در حال گسترش است. با اين حال و صرفنظر از وجود برخى مقاومتهاى فرهنگى در جامعه، اين حاكميت است كه در مقابل طرح و تعقيب اين خواسته‌ها، برچيدن بساط قوانين مبتنى بر تبعيض جنسى و تشكيل انجمن‌ها و بر پايى اجتماعات مدنى و مسالمت آميز زنان به شدت واكنش نشان مى دهد. از جمله موارد برجسته و آشكار نقض حقوق زنان در سال گذشته، اجراى طرح موسوم به امنيت اجتماعى و مقابله با بد حجابى بود كه با چشم پوشى از اصل قانونى بودن جرايم و مجازاتها و فارغ از قوانين موضوعه، حريم خصوصى و حيطه آزادى و امنيت شخصى و اجتماعى صد‌ها هزار نفر از زنان كشور به بهانه اصلاح ظواهر نامناسب آنان، با بدترين نوع رفتارها بوسيله ماموران انتظامى نقض شد و در فقدان نظارت پاسبانان حقوق فردى و اجتماعى مردم اين رويه همچنان استمرار دارد.

در سال ۸۶، حدود ۳۱ نفر از فعالان زنان به دادسراها احضار شدند، ۸ نفر در محاكم محاكمه و قريب به ۴۱ نفر بازداشت گرديدند. همچنين احكام جزايى حبس، شلاق و جريمه نقدى براى ۹ نفر از زنان فعال صادر شد و دست كم سه سايت اينترنتى فعال در زمينه حقوق زنان فيلتر شد.

۵- اعدام‌هاى غير قانونى و اعدام اشخاص زير ۱۸ سال

صدور احكام و اجراى مجازات اعدام به رغم انتقادات فراوانى كه از موضع جرمشناسى به آن وارد است، در سال گذشته رشد صعودى داشت. بسيارى از اعدام‌ها، ازجمله احكام مربوط به محكوميت افراد موسوم به "اراذل و اوباش " در اجراى رشته عملياتهاى قانون گريزانه طرح امنيت اجتماعى، با توجه به شتابزدگى‌ها وعدم رعايت قواعد آمره آيين دادرسى كيفرى، نقض حقوق بشر بود. همچنين صدور غير قانونى احكام اعدام و اجراى آن نسبت به اشخاص زير ۱۸ سال وجود داشت و از اين دست، در سال گذشته دست كم مجازات نه نفر به اجرا در آمد.

بخش دوم – حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى

حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ناظر بر مسئوليت دولتها در تامين و تضمين رفاه شهروندان و ناشى از مسئوليت اجتماعى آنان است. اين حقوق به بستر و زمينه اى اجرايى وابسته اند كه دولتها بايد به عنوان حامى و تامين كننده به تضمين آن اقدام كنند اما، روشن است كه براى گسترش اين حمايتها و تحول و توسعه متوازن لاجرم بايد اراده سياسى وجود داشته باشد. به رغم پيوستن دولت ايران به ميثاق بين المللى حقوق اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى ۱۹۶۶ كه در كنار منع مداخله دولت در حوزه حقوق و آزاديهاى اساسى، تعهدات مثبت و ايجابى بر دولت بار كرده است، همچنين وجود تصريحات قانون اساسى در اين زمينه، دولت نه تنها تلاش موثر و واقعى براى تامين و تضمين اين حقوق به عمل نياورده است كه، سياستگذارى‌هاى ناكارآمد و غيراصولى و سوءمديريت‌ها بر وخامت ناگوارى‌هاى موجود در ايران افزوده است. تورم بالاى ۲۰ %، سطح معيشتى پايين، فقدان رفاه و تامين اجتماعى، فقدان امنيت سرمايه گذارى و امنيت شغلى، دستمزد ناكافى و زير خط فقر و... در كنار جلوگيرى از ايجاد تشكل‌هاى مستقل صنفى و سركوب فعاليتهاى سنديكايى، چهره اى مخدوش و پريشان از وضعيت اين حقوق در ايران سال ۱۳۸۶ ارائه داد. كارگران و معلمان از جمله ضعيف ترين اقشارى بودند كه متاثر از روزهاى سخت و بحرانى اقتصاد و سياست ايران، دشوارى‌هاى تلخى را تجربه كردند.

وضعيت معلمان و فرهنگيان

اجراى نظام هماهنگ پرداخت حقوق و مزايا براى كاركنان دولت و پرداخت مطالبات معوقه، دو خواسته اصلى فرهنگيان و اجتماعات صنفى آنان در سالهاى گذشته بوده است. عدم تحقق وعده‌هاى مجلس و دولت، تعلل‌هاى بيش از حد و افزايش فشارهاى اقتصادى برجامعه فرهنگيان، در سال ۸۶ نيز آنان را به پيگيرى خواسته‌ها و صورت دادن برخى تجمعات و اعتصابات واداشت. واكنش حاكميت به اين اعتراضات به حق، بسيار شديد، سركوبگرانه و توهين آميز بود. در پى اين اجتماعات، تعداد زيادى از معلمان بوسيله محاكم ادارى آموزش و پرورش و دادگاههاى انقلاب اسلامى در سراسر كشور، به تحمل مجازاتهايى محكوم شدند كه از جمله آن است: دست كم ۷۹۴ مورد كسر حقوق شغلى، ۲۴ مورد انفصال از خدمت، يك مورد محروميت از تصدى پست ستادى، ۳ مورد بازنشستگى زود هنگام، ۴ مورد تعليق از خدمت، ۶مورد كاهش رتبه و گروه شغلى، ۴ مورد محروميت از تدريس، ۵ مورد اخراج، يك مورد بازخريد از خدمت، يك مورد توبيخ با درج در پرونده، بركنارى حدود ۸۰ مدير و معاون از سمت خود و ۲۳ مورد تبعيد ؛ همچنين ۲۳ مورد احضار و بازجويى در دادسرا، ۲۵ مورد محاكمه در دادگاههاى انقلاب، ۵۵ مورد بازداشت و ۱۹ مورد حبس‌هاى تعزيرى يا تعليقى.

وضعيت كارگران و اتحاديه‌هاى كارگرى

طبق ماده ۲۳ اعلاميه جهانى حقوق بشر:"هر كس حق دارد كار كند، كار خود را آزادانه انتخاب نمايد، شرايط منصفانه و رضايت بخشى براى كار خواستار باشد و در مقابل بيكارى مورد حمايت قرار گيرد. هر كس حق دارد براى دفاع ار منافع خود با ديگران اتحاديه تشكيل دهد و در اتحاديه نيز شركت كند. " اما اوضاع معيشتى، رفاهى و صنفى بيشتر كارگران در ايران ناگوار است. قوانين ناكارآمد كار، ضعف سياستگذارى و نظارت دولت، دستمزدهاى ناعادلانه و زيرخط فقر، عدم پرداخت بموقع دستمزدها، عدم امنيت شغلى، قراردادهاى موقت كار، اخراجهاى دسته جمعى، جلوگيرى از ايجاد و فعاليت تشكلهاى مستقل كارگرى و... هركدام تنها بخشى از علل نابسامان وضعيت كارگران ايران است. با اين همه گويا، دولت و حاكميت هيچگونه حقى براى اعتراض و اعتصاب و پيگيرى صنفى كارگان به رسميت نمى شناسد و هر حركتى را اقدام عليه امنيت ملى تلقى كرده و سركوب مى كند. در سال گذشته حداقل ۳۶ مورد احضار به مراجع قضايى يا امنيتى، ۸ مورد محاكمه، ۳۱ مورد بازداشت و ۳۱ مورد حبس، تنها به علت پيگيرى مطالبات به حق صنفى دامنگير جامعه كارگرى شد. همچنين ۷۸۹ مورد اخراج از كار، ۸۱۵۳ مورد عدم پرداخت به موقع حقوق و مزايا و ۶ مورد مرگ به علت عدم ايمنى محيط كار، خود گوياى آشفتگى و بى سامانى كار و كارگر در ايران اكنون است.

خاتمه

كانون مدافعان حقوق بشر "با اعلام مجدد ايمان خود به حقوق اساسى بشر، حيثيت و ارزش شخصيت انسانى و به تساوى حقوق ميان زن و مرد" و نكوهش و تقبيح نقض سيستماتيك حقوق بشر در ايران، توجه اركان تصميم گيرى، اجرايى و قضايى كشور را به گزارش موارد نقض و تلاش براى اصلاح امور معطوف داشته، ياد آور مى شود عدم رعايت واقعى و موثر اصول و احكام حقوق بشر و احترام به حقوق اساسى ملت، صرفنظر از زشتى اخلاقى و انسانى آن، شكاف ميان ملت و دولت را عميق تر كرده و بنيان صلح و آسايش، ثبات و استقرار و توسعه و ترقى كشور را فرو مى ريزد. از ياد نبايد برد تعهدات ناشى از حقوق بشر در اساس، ناظر بر اركان دولت (حاكميت) است و دولت ايران با پذيرش و تصويب ميثاقين حقوق مدنى وسياسى و حقوق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ( ۱۹۶۶م. ) در ارديبهشت ماه ۱۳۵۴، به رعايت وتضمين مفاد آنها ملتزم گشته و يكايك مواد آن طبق ماده نه قانون مدنى درحكم قانون داخلى بوده و قضات و محاكم دادگسترى از توجه واستناد به آن ناگزيرند. بر اين اساس، نقض حقوق بشر از موجبات مسئوليت بين المللى دولت ايران بوده و پر پيداست كه عواقب سوء آن همچون تحريم‌هاى اقتصادى در وهله اول، گريبان ملت ايران را مى فشارد!

كانون مدافعان حقوق بشر با دعوت به ايجاد شرايط لازم براى حفظ و احياى عدالت و احترام به تعهدات ناشى از قانون اساسى و معاهدات بين المللى، و كمك به رشد اجتماعى و شرايط زندگى بهتر و آزادى بيشتر، مسئولان و متصديان مقامات مملكتى را به احترام به حقوق بشر، رعايت آزاديهاى اساسى و پشتيبانى از حقوق فردى و اجتماعى ملت ايران فرا مى خواند و اميدوار است با فراهم شدن فضاى آزاد و دموكراسى و حكومت قانون، مردم ايران تضمين‌هاى موثر و مناسبى براى حقوق بشرى خود بيابند.

با آرزوى ظهور دنيايى كه در آن، آزادى در بيان و عقيده و فراغت از ترس و فقر، نه بالاترين آمال بشر، كه واقعيت زندگى او باشد.

كانون مدافعان حقوق بشر
بهار ۱۳۸۷

Saturday, May 17, 2008

فعال سیاسی کرد بر اثر شکنجه درگذشت

فعال سیاسی کرد بر اثر شکنجه درگذشتفعال سیاسی


آسو صالح
صبح امروز جمعه 27 اردیبهشت ماه، کاوه عزیز پور زندانی سیاسی کرد، در گذشت.
کاوه عزیز پور 25 ساله و ساکن مهاباد، دو سال پیش به اتهام ارتباط با احزاب اپوزیسیون کرد از سوی اداره اطلاعات مهاباد بازداشت و روانه زندان شده بود. وی از مدتی پیش بر اثر آنچه که از سوی اطرافیان وی سکته مغزی در نتیجه "شکنجه" اعلام شده بود، در بیمارستان اورمیه بستری و دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. نامبرده امروز صبح پس از اینکه نزدیک به 20 روز را در حالت کما گذراند، در بیمارستان ارومیه درگذشت.
در این باره اسعد عزیزپور برادر وی اظهار داشت: "کاوه برای سومین بار بود که به حالت کما رفته بود، هنگامی که برای بار دوم به کما رفت، تحت عمل جراحی مغز قرار گرفت، اما پس از 48 ساعت از انجام این عمل نیروهای اطلاعات بدون اینکه به توصیه های پزشک وی گوش دهند نامبرده را به بازداشتگاه اطلاعات منتقل می نمایند." اسعد عزیز پور در مورد توصیه پزشک معالج اضافه می کند: "پزشک وی اخطار داده بود که کاوه باید برای مدت دو ماه در استراحت مطلق به سر ببرد. در غیر این صورت خطر جدی او را تهدید می کند".
مرگ فعالین سیاسی و مدنی کرد در زندان
مرگ کاوه عزیزپور در اثر شکنجه نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در زندان مهاباد، چندمین مورد از مرگ فعالین سیاسی و مدنی کرد طی چند سال گذشته در زندان های جمهوری اسلامی ایران است.
در تابستان سال 1384 مرگ فجیع جوان مهابادی منجر به درگیریهای خونین در شهرهای مختلف مناطق کردنشین شد. در همین درگیریها جوان 21 ساله ی دیگری که در سنندج بازداشت شده بود، در بازداشتگاه اطلاعات نیروی انتظامی سنندج، به طرز مشکوکی کشته می شود. نیروی انتظامی سنندج مرگ این فرد را خودکشی با بند کفش وی عنوان نمودند. مرگ ابراهیم لطف الهی دانشجوی رشته حقوق دانشگاه پیام نور سنندج، آخرین مورد از این مرگ های مشکوک بود که در زندان های کردستان به وقوع می پیوست. گزارش وزارت اطلاعات و گزارش "دوم" پزشک قانونی سنندج مرگ این دانشجو را خودکشی اعلام کرده بودند.
از سوی دیگر خبر مرگ کاوه عزیزپور در حالی منتشر می شود که علی حیدریان که با اتهامی مشابه در زندان رجایی شهر کرج در انتظار اجرای حکم اعدام قرار دارد، در اثر ضرب و شتم شدید از سوی مامورین زندان به بیمارستان منتقل شده است.
مرگ های مشکوک فعالین سیاسی و مدنی کرد در زندان یا بازداشتگاه اداره اطلاعات که اغلب دارای اتهاماتی از قبیل "ارتباط با احزاب مخالف جمهوری اسلامی ایران" هستند، هر از چند گاهی در تلکس خبرگزاری ها قرار می گیرد. تعدادی از وکلا، پرونده های این مرگ ها را برعهده می گیردند. اما سرانجام همه این پرونده ها قابل پیش بینی است.
تعداد این مرگ ها در ایران آنچنان سیر صعوی گرفته که سازمان های حقوق بشری در این باره واکنش نشان داده اند. سازمان دیدبان حقوق بشر یکی از همین سازمان هاست. طی بیانیه ای که این سازمان چندی پیش منتشر کرد از جمهوری اسلامی ایران خواسته شده که تحقیقات فوری، کامل، و بی طرفانه درباره تمام موارد قتل های غیرقانونی، از جمله مواقعی که دادخواستی از سوی اقوام حاکی از مرگ غیرطبیعی قربانیان تنظیم شده باشد، صورت دهد.
دیده بان حقوق بشر در اطلاعیه خود یاد آور شده است: اصول سازمان ملل در ارتباط با پیشگیری موثر و تحقیق در مورد اعدام های غیرقانونی شتابزده و بی دلیل مقرر می دارد که تحقیقات فوری، کامل، و بی طرفانه درباره تمام موارد قتل های غیرقانونی، از جمله مواقعی که دادخواستی از سوی اقوام حاکی از مرگ غیرطبیعی قربانیان تنظیم شده باشد، صورت گیرد. فعال سیاسی

این اصول اعلام می کنند در صورتی که پیکر دفن شده ولی بعدا به نظر برسد تحقیقات لازم است، جسد بایستی بلافاصله نبش قبر شده و مورد کالبدشکافی قرار گیرد.کالبد بایستی برای زمان کافی نزد کسانی که کالبدشکافی را انجام می دهند باقی بماند تا تحقیق کامل را ممکن سازد.
اطلاعیه دیده بان حقوق بشر می افزاید: برای تضمین نتایج عینی، انجام دهندگان کالبدشکافی بایستی قادر باشند به طور بی طرفانه و مستقل از هر شخص، سازمان، یا نهاد ذینفع انجام وظیفه کنند. این اصول هم چنین مقرر می دارند که خانواده های قربانیان و نمایندگان حقوقی آن ها به کلیه اطلاعات مرتبط با تحقیقات دسترسی داشته باشند و حق داشته باشند خواهان حضور نماینده پزشکی ای از سوی آن ها در کالبدشکافی گردند.
این سازمان پیش تر نیز در گزارش مفصل دیگری تحت عنوان "در ایران شما هر کسی را که بخواهید می توانید بازداشت کنید" در باره وضعیت حقوق بشر و رفتار با منتقدان حکومت در جمهوری اسلامی ایران منتشر کرده بود.
کاوه عزیزپور

Monday, May 5, 2008

جمهوری اسلامی و بیماری وسواس

جمهوری اسلامی رژیمی تمامیت خواه و مستبد است که می خواهد تمامی دنیا را زیر سیطره خود گرفته وعاملان این سیستم از اعمال هرگونه زور و فشار بر تمامی انسانها لذت می برند. این سیستم دچار یک نوع بیماری مفرط است که من به آن وسواس می گویم، "وسواس کنترل". این بیماری را فقط سیستمهای توتالیتری دارا هستند که دوست دارند با هر روشی بر افراد انسانی فشار آورند و از تعیین هر نوع قوانین بازدارنده برای مردمی که زیر سیطره آنها هستند دریغ نمی کنند. این سیستم ها اغلب سیستم های ایدئولوژیکی هستند که بهانه آنها برای این نوع رفتارهایشان احترام به ایدئولوژی تعین شده در چارچوب حاکمیتشان بر مردم است. حال اصلاً مهم نیست که مردم آیا این نوع ایدئولوژی را قبول دارند یانه. آنها هر وقت که دلشان بخواهد برای نقش بازی کردن مردم را با تهدید به قطع سهمیه­ها و وعده های مادی، به پای صندوق های رأی می برند و حضور اجباری مردم را در پای صندوق های رأی به گونه ای جلوه می دهند که گویا مردم طرفدار رژیم هستند و آسوده اند. اما این در حالیست که فقر در کشوری چون ایران بیداد می کند. تورم با چنان سرعتی سیر صعودی خود را می پیماید و روزبه روز مردم بیچاره تر و فقیرتر و بیکارتر می شوند. همچنان که در اخبارها می بینیم روزانه چندین کارگر در حالیکه حقوق عقب افتاده خود را نیز در یافت نکرده اند از کارخانه ها اخراج می شوند و اگر هم صدای اعتراضشان شنیده شود تهدبد جانی می شوند، دستگیر و زندانی می شوند. در این سیستم که خود را مکلف به رعایت شئونات اسلامی می داند و شعارش "معلمی شغل انبیاست" می باشد، معلمان و استادان دانشگاهها از کمترین حقوق در مقابل این شغل انبیایی برخوردارند. معلمانی که بجز دیکته هایی که از بالاترها صادر می شود حق هیچگونه گفتگو یا آموزش حقوق مدنی را به دانش آموزان و دانشجویان ندارند. چند وقت پیش با دختر 12 ساله ای حرف می زدم. این دختر خانم از وضعیت آموزشی در مدرسه ای که درس می خواند ناراضی بود و درباره یکی از معلمانش می گفت که چه آرزوهایی برای آموزش علوم امروز به شاگردانش دارد اما به او گفته اند که حق ندارد چیزی غیر از آن دروسی را که در کتب درسی آمده است به بچه ها بیاموزد. این است سیستمی که در آن ادعای ادامه دهندگی راه پیامبرانش را دارد. البته شاید من در اشتباهم و آنها واقعاً دارند را پیامبران را ادامه می دهند!

یک مسئله که دائماً من را از شک کردن به اسلام و خدا می ترساند تهدیداتی بود که در صف صبحگاهی و ظهرگاهی مدرسه بعداز تلاوت قرآن و در قالب تفسیر قرآن و ادای نیایش خوانده می شد. هنوز هم که آنها را به یاد می آورم تنم به لرزه می افتد. همه اش حکایت از این می کرد که باید تابع اوامر ما باشید وگرنه زندگی به کامتان جهنم خواهد شد. وقتی سر صف دختر خانمی به شدت مذهبی و محجب با خشم شروع به خواندن می کرد: " هر زنی که از شوهرش سرپیچی کند، نافرمانی کند در دوزخ در تمامی بدنش سیخ های داغ فرو خواهند کرد، زنان بدحجاب در بشکه های قیر سوزانده می شوند و در آن دنیاست که تک تک اعضای بدنتان به سخن خواهند آمد و گناهانتان را فاش خواهند کرد." بله این یک نمونه کوچک از آن چیزی است که جمهوری اسلامی هنوز هم با آموزش آنها مردم را از اعتراض می ترساند و زنان را از حتی اجازه سخن گفتن درباره آرزوهایشان منع می کند. آیا این است شریعت دینی که با آن می خواهید ما را به راه راست هدایت کنید؟ آنروزها که اینها را می شنیدم این سوال برایم پیش می آمد که: " مگر نمی گویند خدا مهربان و بزرگ است و عاشق بندگانش، پس چرا بعداً این بلاها را بر سر بندگانش می آورد؟" اما کسی نبود پاسخ این سوالاتم را که کودکی کنجکاو بودم بدهد. و هنوز هم کودکان ما با بی پاسخی در مقابل سوالهای ساده ای که جوابهای سختی ندارد، دست به گریبانند و کسی جرأت پاسخ ندارد.

هرچه فکر می کنم بیشتر به این نتیجه می رسم که این گفته ها فقط از موجودی بیمار می تواند تراوش بکند. موجودی که با اینکه ادعا دارد بر همه چیز احاطه دارد اما با این وجود بندگانش را به سمت گناه هدایت می کند تا در آن دنیایی که برای ما متصور ساخته بیماری وسواسش را بارها و بارها بر ما اعمال کند. اما من هرگز باور ندارم که اینها را خدایی گفته باشد. من چگونه می توانم به این سادگی بپذیرم که خود چیزی خلق کنم و بعد او را نابود ساخته و عذابش دهم. مگر اینکه من یک بیمار لاعلاج روانی باشم. برای همین هم با قاطعیت می گویم که عاملان رژیم جمهوری اسلامی عده ای بیمار لاعلاج روانی هستند. البته آنها خالق چیزی نیستند و نمی توانند باشند مگر خشونت. البته نمی خواهم بگویم سرچشمه این بیماری که آنها به آن مبتلایند دین است، نه، بلکه این بیماران هستند که دین را نیز با توجه به وسواس خود تحمیل و تفسیر می کنند.

آقای احمدی نژاد را اگر در حالی مشاهده کنید که دارد با خود فکر میکند، اگر کمی دقت کنید می بینید که او اصلاً فکر نمی کند بلکه همه اش زیر لب مشغول وردخوانی است. به او اگر کمی بیشتر هم مجال بدهند در آینده ای نزدیک و یا پس از اتمام بمب هسته ای با یقین کامل خود را مهدی موعود خوانده و راه می افتد و در برپایی صلح تمام دنیا را در خون و آتش فرو خواهد برد! البته ایشان هنوز مشخص نکرده اند است که منظورشان از صلح چیست!

ایشان وقتی در مقابل فقر و تورم و گرسنگی در سرنا می دمد که باید فرهنگ شهادت طلبی مردم و جوانان را بالا برد، خب، بعید نیست به خود اجازه هم می دهد که خود را خدا معرفی کند همچنان که وقتی در مجلس راه می رود نمایندگان بر تن و لباسش دست می کشند تا از این برکت الهی متبرک شوند. آقای احمدی نژاد گویی از 1400 سال پیش یک دفعه به این دوره پرتاب شده اند و با هیچ زبانی هم نمی خواهد این را قبول کند که: "بابا جان، صبر کن و یک لحضه گوش کن تا ما هم برایت توضیح دهیم که امروز چه روزی است و مردم به چه پیشرفتهایی رسیده اند." و این چقدر دردناک است که ملت ما دارد از وجود این قارچهای سمی رنج می برد و برای یک لحظه هم حاضر به شنیدن سخنان این مردم بیچاره ای که 30 سال است زیر سلطه اینها برای نفس کشیده هم باید هزینه کلانی پرداخت کنند، نیستند.

آیا به راستی آنها مجنون نیستند؟ مجنون خون، مجنون شکنجه کردن، ادام کردن و مجنون نقض قوانین انسانی؟

آیا آقای خامنه ای، مصباح یزدی، شاهرودی و احمدی نژاد و هاشمی، آیا واقعاً اعدام کودکان تا به این حد برایتان لذت بخش است؟ آیا این اشکهای مادرانی که جلو چشمانشان فرزندانشان را نابود می سازید اینقدر خوشایند است؟ آیا قبول کردن اینکه همگی شماها دچار یک نوع اخلال روانی هستید اینقدر سخت است؟ تمانی دنیا می دانند که شماها دیکتاتورید و رفتار انسانی بلد نیستید، شماها با نقض اصول انسانی از هیتلر و استالین هم پیشی گرفته اید و گویا می خواهید راه آنها در قالب اسلام محمدی ادامه دهید. نمی دانم اگر پیامبر اسلام زنده می شد و شماها را که اینقدر سخت مدعی اسلام ناب محمدی هستید، می دید، آبا به خود لبیک می گفت یا روزی صدبار برای خودش و دینی که آورده است آرزوی مرگ می کرد. هرچند باز هم می گویم این دین نیست که بیمار است بلکه شمایید که آن را مسموم ساخته اید. فقط من مطمئنم که پیامبر از اینکه امروز چنین بیمارانی ادامه دهندگان راهش شده اند به شدت متعجب خواهد شد.

Saturday, May 3, 2008

سمرقند و بخارای م. پگاه

پگاه و بخشندگی حافظ



چنان بخشيده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گيرد آن‌ها را !
از آن پس برسر پاسخ به اين ولخرجی حافظ
ميان شاعران بنگر، فغان و جيغ و دعوا را
وجودِ او معمايی ست پر افسانه و افسون ١
ببين خود با چنين بخشش، معما در معما را !

بيا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاين غوغا
به خلوت با هم اندازيم اين دل‌های شيدا را
رها کن ترکِ شيرازی! بيا و دختر لر بين !
که بريک طره‌ی مويش، ببخشی هردو دنيا را !
فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گيسو !
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دريا را ! ٢
شبی گربخت‌ات اندازد به آتشگاهِ آغوشش
زخوشبختی و خوش سوزی ، نخواهی صبح فردا را

شنيدم خواجه‌ی شيراز، ميان جمع میفرمود:
« " پگاه" است آنکه پس گيرد، سمرقند و بخارا را !»

* * *
بدين فرمايش نيکو که حافظ کرد می‌دانم ،
مگر ديگر به آسانی کسی ول می‌کند ما را !

....................
١= وجودِ ما معمايی است حافظ / که تحقيقش فسون است وفسانه
٢= من آب را ورق می‌زنم
و دريا را تا ته می‌خوانم. ( م . پگاه


منبع: ایران امروز

Thursday, May 1, 2008

جمهوری اسلامی از کجا آمد

برای اینکه بتوانیم در خاورمیانه دموکراسی­های پایدار بوجود آوریم باید دریک مورد بسیار حساس و دقیق بود. باید در رواج تفکر علمی کوشید. باید تا جائیکه امکان دارد بیاموزیم که از باورهای توجیه ­ناپذیر دینی دست کشیده و سراغ باورهای نسبی ولی توجیه ­پذیر علمی برویم. در این مورد در جاهای مختلف حرف زده ­ام و در اینجا به آن نخواهم پرداخت. در لیست منابع که در انتهای این متن آمده است مقالاتی که قبلاً در این مورد نوشته­ام وجود دارند که با مراجعه به آنها می­توانید ببینید که چرا فکر می­کنم که دین خطرناک است و اینکه چرا فکرمی­کنم که علم یک ایدئولوژی نیست. همنیقدر ساده در اینجا تذکر می­دهم که علم براساس مفاهیم بین­ الاذهانی استوار است که بر این اساس پایه مشرکی برای مباحثه بدست می­دهد. به این معنی که حتی اگر در یک مورد عدم توافق وجود داشت با ارجاع به این پایه مشترک می­توانید توجیهی بین ­الاذهانی برای این عدم توافق یافته و ارائه کنید. برعکس تفکرات دینی نه تنها بین ­الاذهانی نیستند که نمی­توانند بین ­الاذهانی یاشند. و ازآنجائی که تفکر اساساً ماهیت بین ­الاذهانی دارد، عبارت "تفکر دینی" به هیچ وجهی معنادار نیست. یعنی اگر "خپرتوگ" معنائی داشت، آنگاه عبارت "تفکر دینی" هم معنادار است.

جمهوری اسلامی از کجا آمد؟

براساس تفکر علمی هیچ پدیده ­ای ناگهانی رخ نمی­دهد. جمهوری اسلامی در بطن یک سلسله وقایع تاریخی بیرون آمده است که آنها را مختصراً از یک برهه در تاریخ ایران شرح می­دهم.

ادامه با فرمت Pfd

هیلاری! ما فقط دو تا گیلاسیم

هیلاری! ما فقط دو تا گیلاسیم

این شعر از اشعار شاعره میانسال نازلی احساس در برنامه هفته گذشته « از این ستون به آن ستون» رادیو زمانه پخش شد. تا دو سه روز دیگر شعر را می توانید از سایت رادیو زمانه بشنوید، اما فعلا فقط می توانید آن را بخوانید

hillary.bmp

ما را نزن! ما را نزن!
ما گیلاسیم
فقط دو تا گیلاس

گفتی که می خواهی ما را از زمین محو کنی
گفتی که ما را محو می کنی
ما را محو نکن، ما را نزن
ما گیلاسیم

هیلاری گفت، می خواهم ایران را از صحنه روزگار محو کنم
هیلاری!
ما را محو نکن، ما را نزن
ما گناه داریم
ما فقط دو تا گیلاسیم

هیلاری! وقتی وارد آشپزخانه شدی
در کمد زیر دستشویی
سحری است نوشته بر ظرفی
دستت را سه بار بر ظرف بکش
آیا معجزه ای رخ داد؟
آیا غولی حاضر شد؟
نه، معجزه ای رخ نخواهد داد
هیچ غولی از بطری وایتکس خارج نمی شود
حالا درش را دو دور به سمت راست بچرخان
محلول را به آب اضافه کن
همه چیز آماده است
آن را روی تاریخ بریز
حالا می توانی تاریخ را با وایتکس بشویی

تو می توانی با محلولی از وایتکس
پرچم سرخ ویتنامی ها را به پرچم سفید صلح تبدیل کنی
و می توانی اجساد را از « دین بین فو» محو کنی
تو می توانی مارتین لوتر کینگ سیاه را در وایتکس بیندازی
تا از جان وین هم سفید تر شود
تو می توانی افغانستان طالبان را چنان با وایتکس پاک کنی
که پاک تر از پاکستان شود
تو می توانی صدام را با وایتکس از تاریخ عراق محو کنی
اما، هنگام پاکسازی مواظب باشی جایی منفجر نشود

هیلاری!
کمد زیر دستشویی را باز کن
تو می توانی، تو توانستی
تو با همان محلول وایتکس لکه بیل را از دامن مونیکا پاک کردی
حتما با همان وایتکس می توانی ایران را هم از صحنه روزگار محو کنی
اصولا وایتکس برای همین است
و محو کردن ما کار دشواری نیست
ما چندین هزار کیلومتر جغرافیاییم
و چندین هزار سال تاریخ
فقط ده دقیقه ما را در وایتکس بخیسان
و دکمه قرمز را فشار بده
ما محو خواهیم شد

اما نه، دست نگه دار
ما را محو نکن
ما را نزن، ما را نزن
ما گیلاسیم

پیش از آغاز دکترین وایتکس
شبی پیش از آن
وقتی که به باغ رفتی، سری به مغولها بزن
با عرب ها ملاقات کن
و محمود افغان را ببین
مواظب باش!
آنها پیش از این به ما تجاوز کردند
لکه های آنها هنوز روی دامن تاریخ ماست
ما آن لکه ها را نتوانستیم محو کنیم
و مغولها و افغانها و عربها هم ما را محو نکردند
تجاوز سختی بود، اما محو نشدیم
آنها می دانستند که تاریخ با سفره فرق می کند
تاریخ سفره نیست که لکه اش را محو کنی
و سرزمین یک نقشه کاغذی نیست
که پاره اش کنی

هیلاری! ای محو کن بزرگ
ای کاش خاطرات خودت را می خواندی
تا شیوه درست استفاده از وایتکس را فراموش نکنی
هیلاری! هیلاری!
ما را محو نکن، ما را نزن
ما گیلاسیم، فقط دو تا گیلاس

پیش از آنکه تو تصمیم بگیری ما را محو کنی
ما سی سال آتش سوزاندیم
تا همان یک چهارشنبه هم محو نشود
و سی سال سبزه ها را گره زدیم
تا روی زردمان را کسی نبیند
و هشت سال زیر تانک ها له شدیم
له شدیم، اما محو نشدیم
و بیست و پنج سال لگد خوردیم
آنها هم می خواستند با لگد محومان کنند
عقب ماندگی همین است!
وایتکس وقتی ندارند، لگد می زنند
ما له شدیم و لگد خوردیم و آتش سوزاندیم
هیلاری!
لگد خورده ها را محو می کنی؟

هیلاری!
سری به گوگل مپ بزن
آیا هرگز فکر کرده ای تمام خانه هایی که گوگل مپ از بالا نشان می دهد
خانه های آدمهاست
آدم هایی که رویا دارند
آدم هایی که کابوس می بینند
آدم هایی که نفس می کشند
آدم هایی که عاشق می شوند
آدم هایی که می خندند
آدم هایی که سالهاست آرزوهایشان را
یک روز باد برده است
لطفا پیش از مصرف وایتکس به آدمهایی که زیر نقشه زندگی می کنند فکر کن

هیلاری!
لطفا ما را محو نکن
ما یک باغ گیلاسیم

بانوی خندان!
می دانم که هنوز به آرای نبراسکا و فلوریدا و پنسیلوانیا احتیاج داری
اما لطفا در مصرف وایتکس زیاده روی نکن
ممکن است آنقدر زیاده روی کنی
که مردم آمریکا از وایتکس و محو کردن و هر چیز سفیدی متنفر شوند
و اوبامای سیاه را به کاخ سفید بفرستند


ما را نزن! ما را نزن!
ما گیلاسیم

نازلی احساس- معصومه مستشار

منبع: دوم دام دت کام

نامه دانشجویان و زندانیان سیاسی زندان اوین در حمایت از فرزاد کمانگر

نامه دانشجویان و زندانیان سیاسی زندان اوین در حمایت از فرزاد کمانگر

من درد مشترکم مرا فریاد کن

من آموختن را برای اندیشیدن می ستایم و آموزگاری را ارج مینهم که رسالت آموزش را نه صرفاً در مشغولیت به آن که شغل معلمی را برای ترسیم و ستایش دنیایی عادلانه تر و آزادتر بخواهد .

از تو مینویسم که هر وقت درباره تو نوشتیم ، به خود آمدیم که تفاوت از کجا تا به کجاست ، و باران اشک بارها نوشتارمان را بی سرانجام گذاشت ، فرزاد عزیز ما را بیاموز که چگونه درباره ات بنویسیم .

فرزاد کمانگر ابر انسانی است یکسر تعهد و مقاومت و پایداری در مبارزه . باید بود و دید و شناخت تا کلمات را باور کرد . او به واقع حامل درد و رنجی است که با خود تاریخی دارد . تاریخی از مبارزه ملتی که سالها مقاومت را به رغم تمام هزینه هایش به جان و دل خریده اند .

کمانگر آموزگاریست که پلی ساخته میان آموزه هایش در دورافتاده ترین مدارس روستاهای کردستان با عالم واقع سیاست ورزی و آزاداندیشی و تحول خواهی .

فرزاد نه یک شخص بلکه نماد یک اندیشه است . اندیشه ای که حس زیستن و ماندن را با خود دارد . تفکری است که به قصد آموختن الفبای آزادگی و آزاداندیشی ، کمانگرها را در دامان خود پرورانده است . جرم فرزاد نیز جز آزادیخواهی و حق طلبی نیست که اینگونه بغض های بدخواهانش فوران نموده و همچنان چشم خود را بر حل اصولی مسئله بسته و در اقدامی سیاسی و غیرحقوقی او را محکوم به مرگ نموده اند .

حال که مجالی برای قدردانی از زحمات این عزیز مهیا نگشته و شاید در ذهن ، او را آنچان که شایسته ستودن است ستوده ایم ، به عنوان شاگردانی که روزی دست نوازش معلمی چون او ، ما را بر آن داشت تا چشم بر ظلم و جور نبندیم و بیاندیشیم و عمل کنیم ، بر خود لازم دانستیم که یکدل و همراه با سایر آزادیخواهان و آزاداندیشان ، متفکران ، معلمان ، استادان ، دانشجویان و بخصوص معلمان عزیز کامیاران اعتراض شدید خود را نسبت به ادامه بازداشت فرزاد کمانگر و حکم ناجوانمردانه صادر شده اعلام نموده و خواستار آزادی هر چه سریعتر این معلم آزاده باشیم .

آخرین برگ سفرنامه باران

این است : که زمین چرکین است.

دانشجویان و زندانیان سیاسی اندرزگاههای 7 و 8 زندان اوین

1- احمد قصابان

2- ابوالفضل جهاندار (پویا)

3- هدایت غزالی

4- صباح نصری

5- عباس خرسندی

6- حمیدرضا محمدی(ماهان)

7- احسان منصوری

8- مجید توکلی

www.Hra-IRAN.org

I have passed the borders of atheism, too.

I have passed the borders of atheism, too.
Beyond the borders full of the waves of worshiping
I have found people who
they are more comfort without God.
They have nouns
as the same that we choose for our toys,
But neither they kill,
nor they deliver.
They have been born just one time,
neither any God has created,
nor any God kills
our species has created them
and they are stronger than us.
They think like us,
they walk, and act.
It seems that they are the "Peace" itself,
neither they fight,
nor they worship.
My friends
my religious sisters and brothers;
I have passed the borders of worshipping.
I love you
not for the sake of God,
but for the sake of human;
for the sake of yourself,
If you feel yet that a God has created us,
then forget about me.

Narin Mohamady