جمهوری اسلامی رژیمی تمامیت خواه و مستبد است که می خواهد تمامی دنیا را زیر سیطره خود گرفته وعاملان این سیستم از اعمال هرگونه زور و فشار بر تمامی انسانها لذت می برند. این سیستم دچار یک نوع بیماری مفرط است که من به آن وسواس می گویم، "وسواس کنترل". این بیماری را فقط سیستمهای توتالیتری دارا هستند که دوست دارند با هر روشی بر افراد انسانی فشار آورند و از تعیین هر نوع قوانین بازدارنده برای مردمی که زیر سیطره آنها هستند دریغ نمی کنند. این سیستم ها اغلب سیستم های ایدئولوژیکی هستند که بهانه آنها برای این نوع رفتارهایشان احترام به ایدئولوژی تعین شده در چارچوب حاکمیتشان بر مردم است. حال اصلاً مهم نیست که مردم آیا این نوع ایدئولوژی را قبول دارند یانه. آنها هر وقت که دلشان بخواهد برای نقش بازی کردن مردم را با تهدید به قطع سهمیهها و وعده های مادی، به پای صندوق های رأی می برند و حضور اجباری مردم را در پای صندوق های رأی به گونه ای جلوه می دهند که گویا مردم طرفدار رژیم هستند و آسوده اند. اما این در حالیست که فقر در کشوری چون ایران بیداد می کند. تورم با چنان سرعتی سیر صعودی خود را می پیماید و روزبه روز مردم بیچاره تر و فقیرتر و بیکارتر می شوند. همچنان که در اخبارها می بینیم روزانه چندین کارگر در حالیکه حقوق عقب افتاده خود را نیز در یافت نکرده اند از کارخانه ها اخراج می شوند و اگر هم صدای اعتراضشان شنیده شود تهدبد جانی می شوند، دستگیر و زندانی می شوند. در این سیستم که خود را مکلف به رعایت شئونات اسلامی می داند و شعارش "معلمی شغل انبیاست" می باشد، معلمان و استادان دانشگاهها از کمترین حقوق در مقابل این شغل انبیایی برخوردارند. معلمانی که بجز دیکته هایی که از بالاترها صادر می شود حق هیچگونه گفتگو یا آموزش حقوق مدنی را به دانش آموزان و دانشجویان ندارند. چند وقت پیش با دختر 12 ساله ای حرف می زدم. این دختر خانم از وضعیت آموزشی در مدرسه ای که درس می خواند ناراضی بود و درباره یکی از معلمانش می گفت که چه آرزوهایی برای آموزش علوم امروز به شاگردانش دارد اما به او گفته اند که حق ندارد چیزی غیر از آن دروسی را که در کتب درسی آمده است به بچه ها بیاموزد. این است سیستمی که در آن ادعای ادامه دهندگی راه پیامبرانش را دارد. البته شاید من در اشتباهم و آنها واقعاً دارند را پیامبران را ادامه می دهند!
یک مسئله که دائماً من را از شک کردن به اسلام و خدا می ترساند تهدیداتی بود که در صف صبحگاهی و ظهرگاهی مدرسه بعداز تلاوت قرآن و در قالب تفسیر قرآن و ادای نیایش خوانده می شد. هنوز هم که آنها را به یاد می آورم تنم به لرزه می افتد. همه اش حکایت از این می کرد که باید تابع اوامر ما باشید وگرنه زندگی به کامتان جهنم خواهد شد. وقتی سر صف دختر خانمی به شدت مذهبی و محجب با خشم شروع به خواندن می کرد: " هر زنی که از شوهرش سرپیچی کند، نافرمانی کند در دوزخ در تمامی بدنش سیخ های داغ فرو خواهند کرد، زنان بدحجاب در بشکه های قیر سوزانده می شوند و در آن دنیاست که تک تک اعضای بدنتان به سخن خواهند آمد و گناهانتان را فاش خواهند کرد." بله این یک نمونه کوچک از آن چیزی است که جمهوری اسلامی هنوز هم با آموزش آنها مردم را از اعتراض می ترساند و زنان را از حتی اجازه سخن گفتن درباره آرزوهایشان منع می کند. آیا این است شریعت دینی که با آن می خواهید ما را به راه راست هدایت کنید؟ آنروزها که اینها را می شنیدم این سوال برایم پیش می آمد که: " مگر نمی گویند خدا مهربان و بزرگ است و عاشق بندگانش، پس چرا بعداً این بلاها را بر سر بندگانش می آورد؟" اما کسی نبود پاسخ این سوالاتم را که کودکی کنجکاو بودم بدهد. و هنوز هم کودکان ما با بی پاسخی در مقابل سوالهای ساده ای که جوابهای سختی ندارد، دست به گریبانند و کسی جرأت پاسخ ندارد.
هرچه فکر می کنم بیشتر به این نتیجه می رسم که این گفته ها فقط از موجودی بیمار می تواند تراوش بکند. موجودی که با اینکه ادعا دارد بر همه چیز احاطه دارد اما با این وجود بندگانش را به سمت گناه هدایت می کند تا در آن دنیایی که برای ما متصور ساخته بیماری وسواسش را بارها و بارها بر ما اعمال کند. اما من هرگز باور ندارم که اینها را خدایی گفته باشد. من چگونه می توانم به این سادگی بپذیرم که خود چیزی خلق کنم و بعد او را نابود ساخته و عذابش دهم. مگر اینکه من یک بیمار لاعلاج روانی باشم. برای همین هم با قاطعیت می گویم که عاملان رژیم جمهوری اسلامی عده ای بیمار لاعلاج روانی هستند. البته آنها خالق چیزی نیستند و نمی توانند باشند مگر خشونت. البته نمی خواهم بگویم سرچشمه این بیماری که آنها به آن مبتلایند دین است، نه، بلکه این بیماران هستند که دین را نیز با توجه به وسواس خود تحمیل و تفسیر می کنند.
آقای احمدی نژاد را اگر در حالی مشاهده کنید که دارد با خود فکر میکند، اگر کمی دقت کنید می بینید که او اصلاً فکر نمی کند بلکه همه اش زیر لب مشغول وردخوانی است. به او اگر کمی بیشتر هم مجال بدهند در آینده ای نزدیک و یا پس از اتمام بمب هسته ای با یقین کامل خود را مهدی موعود خوانده و راه می افتد و در برپایی صلح تمام دنیا را در خون و آتش فرو خواهد برد! البته ایشان هنوز مشخص نکرده اند است که منظورشان از صلح چیست!
ایشان وقتی در مقابل فقر و تورم و گرسنگی در سرنا می دمد که باید فرهنگ شهادت طلبی مردم و جوانان را بالا برد، خب، بعید نیست به خود اجازه هم می دهد که خود را خدا معرفی کند همچنان که وقتی در مجلس راه می رود نمایندگان بر تن و لباسش دست می کشند تا از این برکت الهی متبرک شوند. آقای احمدی نژاد گویی از 1400 سال پیش یک دفعه به این دوره پرتاب شده اند و با هیچ زبانی هم نمی خواهد این را قبول کند که: "بابا جان، صبر کن و یک لحضه گوش کن تا ما هم برایت توضیح دهیم که امروز چه روزی است و مردم به چه پیشرفتهایی رسیده اند." و این چقدر دردناک است که ملت ما دارد از وجود این قارچهای سمی رنج می برد و برای یک لحظه هم حاضر به شنیدن سخنان این مردم بیچاره ای که 30 سال است زیر سلطه اینها برای نفس کشیده هم باید هزینه کلانی پرداخت کنند، نیستند.
آیا به راستی آنها مجنون نیستند؟ مجنون خون، مجنون شکنجه کردن، ادام کردن و مجنون نقض قوانین انسانی؟
آیا آقای خامنه ای، مصباح یزدی، شاهرودی و احمدی نژاد و هاشمی، آیا واقعاً اعدام کودکان تا به این حد برایتان لذت بخش است؟ آیا این اشکهای مادرانی که جلو چشمانشان فرزندانشان را نابود می سازید اینقدر خوشایند است؟ آیا قبول کردن اینکه همگی شماها دچار یک نوع اخلال روانی هستید اینقدر سخت است؟ تمانی دنیا می دانند که شماها دیکتاتورید و رفتار انسانی بلد نیستید، شماها با نقض اصول انسانی از هیتلر و استالین هم پیشی گرفته اید و گویا می خواهید راه آنها در قالب اسلام محمدی ادامه دهید. نمی دانم اگر پیامبر اسلام زنده می شد و شماها را که اینقدر سخت مدعی اسلام ناب محمدی هستید، می دید، آبا به خود لبیک می گفت یا روزی صدبار برای خودش و دینی که آورده است آرزوی مرگ می کرد. هرچند باز هم می گویم این دین نیست که بیمار است بلکه شمایید که آن را مسموم ساخته اید. فقط من مطمئنم که پیامبر از اینکه امروز چنین بیمارانی ادامه دهندگان راهش شده اند به شدت متعجب خواهد شد.
1 comment:
slaw narixan. sepas bo serdaneket. lay aresh afm botan danawe detwany lay xot edm keyt ta zorter baskeyn... mame
Post a Comment