Thursday, May 1, 2008

هیلاری! ما فقط دو تا گیلاسیم

هیلاری! ما فقط دو تا گیلاسیم

این شعر از اشعار شاعره میانسال نازلی احساس در برنامه هفته گذشته « از این ستون به آن ستون» رادیو زمانه پخش شد. تا دو سه روز دیگر شعر را می توانید از سایت رادیو زمانه بشنوید، اما فعلا فقط می توانید آن را بخوانید

hillary.bmp

ما را نزن! ما را نزن!
ما گیلاسیم
فقط دو تا گیلاس

گفتی که می خواهی ما را از زمین محو کنی
گفتی که ما را محو می کنی
ما را محو نکن، ما را نزن
ما گیلاسیم

هیلاری گفت، می خواهم ایران را از صحنه روزگار محو کنم
هیلاری!
ما را محو نکن، ما را نزن
ما گناه داریم
ما فقط دو تا گیلاسیم

هیلاری! وقتی وارد آشپزخانه شدی
در کمد زیر دستشویی
سحری است نوشته بر ظرفی
دستت را سه بار بر ظرف بکش
آیا معجزه ای رخ داد؟
آیا غولی حاضر شد؟
نه، معجزه ای رخ نخواهد داد
هیچ غولی از بطری وایتکس خارج نمی شود
حالا درش را دو دور به سمت راست بچرخان
محلول را به آب اضافه کن
همه چیز آماده است
آن را روی تاریخ بریز
حالا می توانی تاریخ را با وایتکس بشویی

تو می توانی با محلولی از وایتکس
پرچم سرخ ویتنامی ها را به پرچم سفید صلح تبدیل کنی
و می توانی اجساد را از « دین بین فو» محو کنی
تو می توانی مارتین لوتر کینگ سیاه را در وایتکس بیندازی
تا از جان وین هم سفید تر شود
تو می توانی افغانستان طالبان را چنان با وایتکس پاک کنی
که پاک تر از پاکستان شود
تو می توانی صدام را با وایتکس از تاریخ عراق محو کنی
اما، هنگام پاکسازی مواظب باشی جایی منفجر نشود

هیلاری!
کمد زیر دستشویی را باز کن
تو می توانی، تو توانستی
تو با همان محلول وایتکس لکه بیل را از دامن مونیکا پاک کردی
حتما با همان وایتکس می توانی ایران را هم از صحنه روزگار محو کنی
اصولا وایتکس برای همین است
و محو کردن ما کار دشواری نیست
ما چندین هزار کیلومتر جغرافیاییم
و چندین هزار سال تاریخ
فقط ده دقیقه ما را در وایتکس بخیسان
و دکمه قرمز را فشار بده
ما محو خواهیم شد

اما نه، دست نگه دار
ما را محو نکن
ما را نزن، ما را نزن
ما گیلاسیم

پیش از آغاز دکترین وایتکس
شبی پیش از آن
وقتی که به باغ رفتی، سری به مغولها بزن
با عرب ها ملاقات کن
و محمود افغان را ببین
مواظب باش!
آنها پیش از این به ما تجاوز کردند
لکه های آنها هنوز روی دامن تاریخ ماست
ما آن لکه ها را نتوانستیم محو کنیم
و مغولها و افغانها و عربها هم ما را محو نکردند
تجاوز سختی بود، اما محو نشدیم
آنها می دانستند که تاریخ با سفره فرق می کند
تاریخ سفره نیست که لکه اش را محو کنی
و سرزمین یک نقشه کاغذی نیست
که پاره اش کنی

هیلاری! ای محو کن بزرگ
ای کاش خاطرات خودت را می خواندی
تا شیوه درست استفاده از وایتکس را فراموش نکنی
هیلاری! هیلاری!
ما را محو نکن، ما را نزن
ما گیلاسیم، فقط دو تا گیلاس

پیش از آنکه تو تصمیم بگیری ما را محو کنی
ما سی سال آتش سوزاندیم
تا همان یک چهارشنبه هم محو نشود
و سی سال سبزه ها را گره زدیم
تا روی زردمان را کسی نبیند
و هشت سال زیر تانک ها له شدیم
له شدیم، اما محو نشدیم
و بیست و پنج سال لگد خوردیم
آنها هم می خواستند با لگد محومان کنند
عقب ماندگی همین است!
وایتکس وقتی ندارند، لگد می زنند
ما له شدیم و لگد خوردیم و آتش سوزاندیم
هیلاری!
لگد خورده ها را محو می کنی؟

هیلاری!
سری به گوگل مپ بزن
آیا هرگز فکر کرده ای تمام خانه هایی که گوگل مپ از بالا نشان می دهد
خانه های آدمهاست
آدم هایی که رویا دارند
آدم هایی که کابوس می بینند
آدم هایی که نفس می کشند
آدم هایی که عاشق می شوند
آدم هایی که می خندند
آدم هایی که سالهاست آرزوهایشان را
یک روز باد برده است
لطفا پیش از مصرف وایتکس به آدمهایی که زیر نقشه زندگی می کنند فکر کن

هیلاری!
لطفا ما را محو نکن
ما یک باغ گیلاسیم

بانوی خندان!
می دانم که هنوز به آرای نبراسکا و فلوریدا و پنسیلوانیا احتیاج داری
اما لطفا در مصرف وایتکس زیاده روی نکن
ممکن است آنقدر زیاده روی کنی
که مردم آمریکا از وایتکس و محو کردن و هر چیز سفیدی متنفر شوند
و اوبامای سیاه را به کاخ سفید بفرستند


ما را نزن! ما را نزن!
ما گیلاسیم

نازلی احساس- معصومه مستشار

منبع: دوم دام دت کام

No comments:

I have passed the borders of atheism, too.

I have passed the borders of atheism, too.
Beyond the borders full of the waves of worshiping
I have found people who
they are more comfort without God.
They have nouns
as the same that we choose for our toys,
But neither they kill,
nor they deliver.
They have been born just one time,
neither any God has created,
nor any God kills
our species has created them
and they are stronger than us.
They think like us,
they walk, and act.
It seems that they are the "Peace" itself,
neither they fight,
nor they worship.
My friends
my religious sisters and brothers;
I have passed the borders of worshipping.
I love you
not for the sake of God,
but for the sake of human;
for the sake of yourself,
If you feel yet that a God has created us,
then forget about me.

Narin Mohamady